دانلود مقاله ISI انگلیسی شماره 72652
ترجمه فارسی عنوان مقاله

کیفیت زندگی، عملکرد و شناخت در اختلال دوقطبی و افسردگی شدید: تحلیل ویژگیهای پنهان درونی

عنوان انگلیسی
Quality of life, functioning and cognition in bipolar disorder and major depression: A latent profile analysis
کد مقاله سال انتشار تعداد صفحات مقاله انگلیسی
72652 2016 8 صفحه PDF
منبع

Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)

Journal : Psychiatry Research, Volume 241, 30 July 2016, Pages 289–296

فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده

کلید واژه ها

1.مقدمه

.2. روش ها

2 افراد تحت مطالعه

2.2 پروسه ها

2.3. تحلیل داده

3. نتایج

شکل 1. مقایسه ی بین گروهی از کیفیت زندگی و عملکرد. توجه. D1: حوزه ی سلامت حسمی، D2: حوز هی روانی، D3: ارتباطات اجتماعی،D4: حوزه ی محیطی،W1: شناخت،W2: تحرک،W3: خودمراقبتی،W4 :روابط بین فردی،W5: فعالیتهای زندگی (خانه و کار)، W6: مشارکت

4. بحث
ترجمه کلمات کلیدی
اختلالات خلقی؛ کیفیت زندگی؛ ارزیابی ناتوانی؛ توابع اجرایی؛ توجه؛ تصمیم سازی؛ بازداری
کلمات کلیدی انگلیسی
Mood disorders; Quality of life; Disability evaluation; Executive functions; Attention; Decision-making; Inhibition
ترجمه چکیده
اين مطالعه با هدف شناسايي پروفايل های عملکرد و کيفيت زندگي (QOL) در افسردگي (MDD)، اختلال دوقطبي (BD) و بزرگسالان سالم، و متغيرهاي باليني، جمعيت شناختي و شناختي مرتبط با هر يك از اين پروفايل ها انجام شده است. شركت كنندگان WHODAS2.0 و WHOQOL-BREF را تکمیل کردند كه جهت تجزيه و تحليل داده هاي پنهان ارائه شده بود. چهار راهكار خوشه اي بهترين تناسب را با داده هاي ما نشان دادند. خوشه 1 عمدتا شامل بزرگسالان سالم بود و بيشترين عملكرد و QOL را داشت. خوشه 2 شامل بیماران مسن با علائم افسردگی و اختلالات روانپزشکی بود که اختلالاتشان در QOL و عملکرد با علائم خلقی و چند توانایی شناختی همراه بود. بیماران مبتلا به MDD، BDI یا BDII با افسردگی خفیف تا متوسط، مانند کسانی که در خوشه 3قرار داشتند، ممکن است بیشتر از مداخلات در انعطاف پذیری شناختی، مهار، برنامه ریزی، و توجه مداوم بهره ببرند. در نهایت، بیماران مبتلا به اختلالات خلقی و سطوح بالینی قابل توجه افسردگی و همچنین سابقه تلاش برای خودکشی، مانند کسانی که در خوشه 4 جای گرفته اند، ممکن است از تداخل مربوط به حافظه فعال، کنترل مهار کننده و انعطاف پذیری شناختی بهره مند شود، که سه عملکرد اجرایی اصلی اند. این یافته ها باید باشدبیشتر مورد بررسی قرار گرفته و برای هدایت درمان بیماران مبتلا به اختلالات خلقی و الگوهای مختلف اختلال عملکردی مورد استفاده قرار گیرند.
ترجمه مقدمه
سازمان بهداشت جهانی (WHO) کیفیت زندگی را به عنوان یک وضعیت سلامت جسمی، روانی و اجتماعی، با توجه به سنجش موقعیت خود در زندگی در بستر فرهنگ و ارزش سیستمی که در آن زندگی می کنند، و در رابطه به اهداف، انتظارات، استانداردها و نگرش ها توصیف میکند(گروه WHOQOL ، 1995).این ساختار را می توان به چهار جنبه تقسیم کرد که به سلامت جسمانی، عملکرد روانی، روابط اجتماعی و محیط پیرامون بستگی دارند (فلک و همکاران، 2000). اختلال در کیفیت زندگی می تواند ناشی از شرایط عمومی پزشکی (بیکر و همکاران، 2013)، اختلالات عصبی (هلی و همکاران، 2011)، یا مسائل بهداشت روانی مانند اختلال وسواسی-اجباری (کاگلر و همکاران،2013)، اسکیزوفرنی (اوجدا و همکاران، 2012)، اختلال دوقطبی (BD) (رزا و همکاران، 2010) و اختلال افسردگی شدید (MDD) (ایسحاک و همکاران، 2011 ) باشد.در مورد دوم، کیفیت زندگی در پیشگیری از حالت های خلقی تا حدودی تاثیر گذار است، که برخی از نویسندگان توصیه می کنند که آن را به عنوان یک معیار اثربخشی درمان مورد استفاده قرار دهند(ایسحاک و همکاران، 2011) . این مشاهدات با شواهد اولیه ارتباط بین کیفیت زندگی و اختلال شناختی قوی تر شده است که یکی از متغیرهای مهم در مطالعه اختلالات خلقی است(ماکال و همکاران، 2014) . کيفيت زندگی که به آسایش درک شده در حوزه های مختلف زندگی اشاره دارد، اغلب در کنار کارکرد فردی ارزيابی می شود که در انجام وظايف روزانه به کارکرد واقعی مربوط می شود. همچنين در بيماران مبتلا به اختلالات خلقی مانند MDD و BD عملكرد تأثیر می پذیرد که با میزان بالای اختلالات عملكرد و مشكلات روانی و اجتماعی ارتباط دارند (همر و اردال، 2009؛ جود و همکاران، 2014). طبق تحقیقات انجام شده اختلال عملکردی به شدت با نقص شناختی مرتبط است، هم در شرایط پزشکی عمومی (آلوسکو و همکاران، 2013) و هم در اختلالات روانپزشکی مانند BD و MDD (مالهی و همکاران، 2007). به رغم تاثیر شناخته شده این شرایط بر روی عملکرد بیمار و بهره وری شغلی و ارتباط بین این عوامل و اختلال شناختی، مطالعات اندکی ارتباط بین عملکرد، کیفیت زندگی و نقص شناختی در بیماران مبتلا به اختلالات خلقی را ارزیابی کرده اند (ایوانس و همکاران، 2013). تحقیقات موجود در مورد این موضوع نتایج متناقضی را بوجود آورده است. در حالی که برخی از مطالعات ارتباط معنی داری بین این عوامل مشخص می کنند (گدارد و همکاران، 2011)، مطالعات دیگر هیچ ارتباطی میان آنها پیدا نکرده اند (بائون و همکاران، 2010). با این وجود، برنامه های متعددی برای ارتقاء کیفیت زندگی و عملکرد از طریق تحریک شناختی و آموزش ایجاد شده است (لی و همکاران، 2013؛ لوکیشن وهمکاران، 2014). در حالی که بعضی از افراد موفق به رسیدن به هدف خود از طریق بهبود عملکرد شناختی و همچنین زندگی روزمره بیماران مبتلا به اختلالات خلقی میشوند(تورنت و همکاران، 2013)، دیگران از این هدف فراتر رفته اند و دریافتند که پیشرفت های شناختی قادر به تعمیم دادن به دیگر جنبه های زندگی بیماران نیست (نیسمیت و همکاران، 2010). با توجه به حساسیت آموزش شناختی به تفاوت های فردی، این یک یافته شگفت آور نیست (جاگی و همکاران،2014)، انتقال یافته های شناختی به زندگی روزمره ممکن است با توصیف دقیق تر ارتباطات بین جنبه های مختلف عملکرد شناختی و حوزه های کیفیت زندگی و ناتوانی امکان پذیر شود. این اطلاعات ممکن است به شناسایی عملکرد شناختی که بیشتر به عملکرد روزانه مربوط می شود کمک کند به احتمال زیادممکن است تعمیم داده شود و همچنین پیشرفت در تنظیمات زندگی واقعی را به علاوف بر حالت رسمی بیشتر میکند. با توجه به ناسازگاریهایی فوق الذکر در تحقیقات درباره ارتباط بین شناخت و عملکرد در اختلال خلقی، مطالعات بیشتری در مورد موضوع برای حل این موضوع مورد نیاز است وهمچنین باعث شود مداخلات مناسب تری برای این جمعیت صورت گیرد که هم دچار اختلالات شناختی و هم پیامدهای عملکردی آن هستند (باوی و همکاران، 2013). شاید یکی از دلایل دشواری تعریف چنین روابطی وجود تفاوتهای فردی در میزان شناخت، ناتوانی و کیفیت زندگی در بیماران بستری با اختلالات خلقی باشد. متغیرهای درون شناختی مشابهی در ارتباط با بسترهای شناختی شناسایی شده اند و به این ترتیب، روش های خوشه بندی آماری با موفقیت مورد استفاده قرار گرفته اند تا مفاهیم عملکرد شناختی را در جمعیت مبتلا به MDD و BD توصیف کند(هرمنس و همکاران، 2011) و (مارتینو و همکاران 2014). اگرچه این رویکرد در ناتوانی و کیفیت زندگی بکار گرفته نشده است،منطقی است که انتظار داشته باشیم که اگر بسترهای شناختی متمایزی در میان جمعیت های مبتلا به اختلالات خلقی وجود داشته باشد، ممکن است برخی تغییرات درون نمونه نیز در ارتباط با میزان شناخت، ناتوانی و کیفیت زندگی موجود باشد،لذا هدف از مطالعه حاضر شناسايي نمایه های کيفيت زندگي و عملکرد بيماران مبتلا به MDD، BD و BDLI و ارزيابي ارتباط بين اين عوامل با تفاوت هاي فردي در ويژگي هاي باليني، دموگرافيک و شناختي است. در این فرآیند، ما امیدواریم که خلا های دانش موجود در مورد کیفیت زندگی و عملکرد را در BD و ارتباط بین این عوامل و زیرمجموعه های توجه خاص و عملکرد اجرایی در بیماران مبتلا به اختلالات خلقی بررسی کنیم.
پیش نمایش مقاله
پیش نمایش مقاله  کیفیت زندگی، عملکرد و شناخت در اختلال دوقطبی و افسردگی شدید: تحلیل ویژگیهای پنهان درونی

چکیده انگلیسی

This study aimed to identify profiles of functioning and quality of life (QOL) in depression (MDD), bipolar disorder (BD) and healthy adults, as well as the clinical, demographic and cognitive variables associated with each of these profiles. Participants completed the WHODAS 2.0 and WHOQOL-BREF, which were submitted to latent profile analysis. The four cluster solution provided the best fit for our data. Cluster 1 consisted mostly of healthy adults, and had the highest functioning and QOL. Clusters 2 contained older patients with subclinical depressive symptoms and psychiatric comorbidities, whose impairments in QOL and functioning were associated with mood symptoms and several cognitive abilities. Patients with MDD, BDI or BDII with mild to moderate depression, such as those in cluster 3, may benefit more significantly from interventions in cognitive flexibility, inhibition, planning, and sustained attention. Lastly, patients with mood disorders and clinically significant levels of depression, as well as a history of suicide attempts, like those in cluster 4, may benefit from interventions aimed at working memory, inhibitory control, and cognitive flexibility; that is, the three core executive functions. These findings should be further investigated, and used to guide treatments for patients with mood disorders and different patterns of functional impairment.