ترجمه فارسی عنوان مقاله
رابطه ی بین آسیب روانی دوران کودکی و احتمال خودکشی در اختلال وسواس جبری
عنوان انگلیسی
Relationship between childhood trauma and suicide probability in obsessive-compulsive disorder
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
114891 | 2018 | 5 صفحه PDF |
منبع
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Psychiatry Research, Volume 261, March 2018, Pages 132-136
فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده
کلمات کلیدی
1.مقدمه
1. روش
2-1 ابزارهای سنجش
2-1-1 فرم اطلاعات اجتماعی-جمعیتی
2-1-2. مقیاس وسواس جبری ییل براون: Y-BOCS
2-1-3 پرسشنامه ی آسیب دوران کودکی (CTQ-28)
2-1-4 مقیاس افسردگی بک (BDS)
2-1-5 مقیاس احتمال خودکشی (SPS)
2-1-6 مقیاس اضطراب بک (BAS)
2-1-7 روش های اندازه گیری، ارزیابی و تحلیل آماری
2. نتایج
جدول 1. ویژگی های اجتماعی جمعیتی گروه های CTQ<35 و CTQ ≥35
جدول 2. مقوله های وسواس فکری گروه های CTQ<35 و CTQ ≥35
جدول 3. مقوله های وسواس عملی گروه های CTQ<35 و CTQ ≥35
3. بحث
جدول 4. همبستگی های مقیاس احتمال خودکشی، پرسش نامهی آسیب کودکی
4-1 محدودیت ها
4-2 نتیجه گیری
ترجمه کلمات کلیدی
تروما کودکی، اختلال وسواسی اجباری، خودکشی کردن،
کلمات کلیدی انگلیسی
Childhood trauma; Obsessive compulsive disorder; Suicide;
ترجمه چکیده
هدف این مطالعه بررسی رابطه ی آسیب روانی دوران کودکی و احتمال خودکشی در مبتلایان اختلال وسواس جبری است. نمونه ی تحقیق شامل شصت و هفت بیمار مبتلا به اختلال وسواس جبری است که از بین بیماران کلینیک روانپزشکی بیمارستان آموزشی و تحقیقاتی مالاتیا برگزیدیم. جمع آوری داده با استفاده از مقیاس وسواس جبری Yale Brawn(YBOCS)، مقیاس های افسردگی بک (BDS) و اضطراب بک (SPS)، پرسشنامه 28 آسیب روانی در کودکی (CTQ-28)، و مقیاس احتمال خودکشی (SPS) صورت گرفت. مقدار CTQ در 36 بیمار از 67 نفر نمونهی تحقیق ≥ 35 بود. وسواس های فکری تهاجمی (p = 0.003 )، جنسی (p = 0.007) و مذهبی (p = 0.023) و وسواس عملی تشریفاتی (p = 0.000) در گروهی که CTQ ≥ 35 داشتند به مراتب بیشتر بود. همبستگی بین SPS و CTQ ضعیف بود. پس از حذف اثر BAS و BDS همبستگی مذکور همچنان سطحی بود. نتایج نهایی تحقیق نشان داد که آسیب های روانی دوران کودکی با علایم وسواس در ارتباطند. در گروهی که در کودکی آسیب روانی دیده بود، حتی با حذف تاثیر اضطراب و افسردگی هم احتمال خودکشی بیشتر بود.
ترجمه مقدمه
در کل، بی توجهی و سوء استفاده از کودکان باعث بروز انواع ناراحتی های جسمی، روانی، جنسی و اجتماعی می شود و هر نوع اقدام سلبی یا غیر سلبی افرادی که مسئول مراقبت، سلامت، یا حفاظت از کودک باشند، به ویژه والدین، می توانند سلامت و امنیت کودک را به مخاطره بیندازند. اعمال بی توجهی و سوء استفاده لزوما آگاهانه نیست و لزوما از سوی کودک قابل درک نیستند (تورلا، 2002).
سوء استفاده ی جسمی زمانی جبری تلقی می شود که قربانی بدرفتاری کمتر از 18 سال باشد و متجاوز غریبه و حداقل 5 سال بزرگتر یا یکی از اعضای خانواده و حداقل 2 سال بزرگتر باشد. این نوع خشونت با تعارض خانگی مانند رقابت همشیرها تفاوت دارد. تعارض دوستانه ی فارغ از تماس فیزیکی در این تعریف نمی گنجد (براون و آندرسون 1991).
سوء استفاده ی جنسی به بهره برداری جنسی از افراد کمتر از 18 سال گفته می شود که از سوی افراد غریبه و حد اقل 5 سال بزرگتر یا اعضای خانواده و 2 سال بزرگتر در هر سطحی، از نوازش گرفته تا مقاربت جنسی، اعمال شود (براون و آندرسون 1991).
سوء استفاده ی عاطفی تهدید کلامی، تمسخر، یا تحقیر کودکان یا بزرگسالان به اندازه ای است که سلامت ذهنی و هیجانی آنها را تهدید کند (واکر و دیگران 1988).
بی توجهی به شرایطی گفته می شود که مراقبت فیزیکی مانند مراقبت غذایی، ایمنی، پزشکی و تامین نیازهای عاطفی مانند نیاز به محبت، پشتیبانی، علاقه، هیجان، احترام و حس تعلق از کودک سلب شود (واکر و دیگران 1988). مهم ترین تفاوت سوء استفاده و بی توجهی این است که سوء استفاده عملی و بی توجهی غیر عملی است.
بر اساس نتایج تحقیقات، در مراحلی از رشد که سطح آسیب پذیری بالاست و فرد نیاز به حفاظت دارد، آسیب های روانی دوران کودکی بر رشد عصبی بیولوژیکی تاثیرگذارند، و خطر تبدیل شدن آنها به اختلالات روانی بزرگسالی زیاد است (ماتیوس و دیگران 2008). بسیاری از اختلالات روانی از جمله اختلالات تجزیه ای، اضطرابی، اختلال استرس پس از آسیب، اختلال شخصیت مرزی، اختلال جسمانی کردن، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، وابستگی به الکل و مواد، افسردگی، اختلال تبدیلی، اختلال شخصیت بی توجه، اختلالات روان پریشی با آسیب های روانی دوران کودکی در ارتباطند (کیویلچیم 2015).
علاوه بر این اختلالات، برخی از مطالعات نشان داده اند که اختلال وسواس جبری (OCD) که با وسواس فکری، یا افکار خودناهمخوان، بازانجامی، و اضطراب آور که مخلل عملکرد اجتماعی و شغلی فرد هستند، و وسواس عملی، یا بروز رفتارهای بازانجامی یا فعالیت های ذهنی مقابله با اضطراب، هم با آسیب های روانی دوران کودکی در ارتباطند (لاچنر و دیگران 2002؛ کارپنتر و چانگ 2011). آسیب های روانی دوران کودکی می توانند به بروز علایم وسواس جبری و همچنین پیشرفت، تشدید، تکرار، و همچنین تغییرات ماهیتی علایم مذکور منجر شوند (دمیرچی، 2016). مورفی و دیگران (1988) در یک تحلیل موردی غیر بالینی دریافته اند زنانی که در کودکی قربانی تجاوز جنسی هستند، علایم وسواس جبری بیشتری دارد. در یک بررسی موردی غیر بالینی در ترکیه، رابطه ی آسیب های روانی کودکی به ویژه آسیب های عاطفی و علایم وسواس جبری معنادار بود (دمیرچی، 2016). در مطالعه ی دیگری که در ترکیه روی 120 بیمار مبتلا به OCD صورت گرفته، آسیب های کودکی و وسواس جبری همبستگی مثبت داشتند (سمیز و دیگران 2014). سمیز و دیگران (2014) هم نشان داده اند که شدت آسیب روانی در بیماران OCD مقاوم به درمان از شدت آسیب دیگر بیماران OCD بیشتر است.
مطالعاتی هم به ارتباط بین آسیبهای روانی دوران کودکی و خودکشی پرداخته اند. نتیجه ی پژوهشی در 21 کشور روی 55299 فرد نشان داده است که سوء استفاده از کودک خطر بروز افکار خودکشی و اقدام به خودکشی را افزایش می دهد و سوء استفاده ی جنسی و فیزیکی بیشترین تاثیر بر بروز رفتارهای خودکشی را دارد. در بیماری های اختلال افسردگی همبستگی بین آسیب های روانی دوران کودکی و افکار و رفتارهای خودکشی (دیاس دو ماتوس سوزا و دیگران 2016)، اسکیزوفرنی (حسن و دیگران 2016)، سوء مصرف مواد (مارشال و دیگران 2013)، پرخوری عصبی (اسمیت و دیگران 2016) معنادار است. بر خلاف باور عموم، میزان خودکشی بیماران OCD در سال های اخیر رو به افزایش بوده است. دل اوسو و دیگران (2017) به نرخ 14.6 درصدی اقدام به خودکشی درازمدت در بیماران OCD رسیده اند. از این رو، تشخیص موقعیت های محرک گرایش خودکشی در بیماران OCD ضروری است. هدف مطالعه ی کنونی بررسی رابطه ی آسیب روانی دوران کودکی و ویژگی های اجتماعی-جمعیتی و بالینی بیماران OCD و همچنین بررسی ارتباط آسیب روانی دوران کودکی با احتمال خودکشی در OCD است.