دانلود مقاله ISI انگلیسی شماره 35885
ترجمه فارسی عنوان مقاله

تأثیر سیاست های برابری جنسیتی بر نابرابری های جنسیتی در سلامت اروپا

عنوان انگلیسی
The influence of gender equality policies on gender inequalities in health in Europe
کد مقاله سال انتشار تعداد صفحات مقاله انگلیسی
35885 2015 9 صفحه PDF
منبع

Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)

Journal : Social Science & Medicine, Volume 117, September 2014, Pages 25–33

فهرست مطالب ترجمه فارسی
جکیده 

لغات کلیدی

1. مقدمه

2. متودها

2.1. طرح، جمعیت بررسی شده و منابع اطلاعاتی

2.2.متغیرها

جدول 1. نوع شناسی های کشورها طبق مدل سیاست های خانوادگی کرپی( کرپی و همکارانش2013؛ فرینی و اسجوبرگ2010).

2.3. تجزیه و تحلیل 

3. نتایج

جدول 2. توزیع نمونه مقاله در ارتباط با دیگر متغیرهای فردی تحت مطالعه برای مردان و زنان، در نوع شناسی هر خانواده(%). 

4. بحث 

4.1. نابرابری های جنسیتی در سلامت توسط نوع شناسی کشورها 

جدول3. نسبت شیوع و 95% فاصله اعتماد از سلامت فقیر بر اساس جنسیت جهانی و طبقه بندی شده( زن و مرد)

شکل1. ارتباطات چند سطحی بین جنسیت و خودآگاهی در نوع شناسی هر کشور( نسبت شیوع و 95% فاصله اعتماد). 

4.2. تعیین کننده های فردی اجتماعی به عنوان مداخله گر و تعدیل گر اثر

4.3. نقش برابری جنسیتی در سطح کشور

4.4.محدودیت ها

5. نتیجه گیری
ترجمه کلمات کلیدی
سیاست جنسیتی - برابری جنسیتی - سلامت خود ادراکی - اروپا
کلمات کلیدی انگلیسی
Gender policies; Gender equality; Self-perceived health; Europe
ترجمه چکیده
چندین مقاله، تأثیر سیاست های جنسیتی بر سلامت زنان و تأثیر نابرابری های جنسیتی در سلامت را مورد بررسی قرار داده اند. این مقاله قصد دارد ارتباط بین سمت و سوی سیاست های برابری جنسیتی عمومی و نابرابری های جنسیتی در سلامت کشورهای اروپایی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و این که آیا این ارتباط به وسیله برابری جنسیتی در سطح کشور ایجاد می شود یا به وسیله دیگر عوامل تعیین کننده سلامت اجتماعی. یک مقاله مقطعی چند سطحی، داده های سطح فردی استخراج شده از بررسی های اجتماعی اروپا در سال 2010 را ارائه داده است. نمونه این مقاله متشکل از 23.872 مرد و 28.655 زن از 26 کشور اروپایی است. سلامت خودآگاه، یک متغیر وابسته بود و جنسیت، سن، وضعیت مهاجرت، سطح تحصیلات، وضعیت تأهل و شرایط شغلی، زیر مجموعه متغیرهای مستقل فردی بودند. متغیر مستقل اصلی زمینه ای، اصلاحی از گونه شناسی مدل های سیاست خانوادگی کورپی( کشورهای دونان آور، مرکزی-سنتی، جنوبی-سنتی، تجارت محور و دیگر کشورها) بود. میزان توانمندی جنسیتی، متغیر زمینه ای دیگری بود که برای اندازه گیری برابری جنسیتی در سطح کشور و تولید ناخالص داخلی، استفاده می شد. برای هر کشور و نوع شناسی هرکشور، رواج سلامت فقیریا نسبتاُ خوب پیرامون جنسیت و نسبت رواج زنان( در مقایسه با مردان) و 95 درصد فواصل اعتماد، محاسبه شد. مدل های رگرسیون چند سطحی پواسون زنان در مقایسه با مردان نشان می دهد که در کشورهای دارای سیاست های خانوادگی سنتی سلامت خودآگاه کمتری وجود دارد( نسبت شیوع: 1.13 و 95% فاصله اعتماد: 1.21-1.07 در کشورهای مرکزی-سنتی؛ نسبت شیوع: 1.27، 95% فاصله اعتماد: 1.35-1.19 در کشورهای جنوبی-سنتی و نسبت شیوع: 1.08 و 95% فاصله اعتماد 1.11-1.05 در سایر کشورها). در مدل های چندسطحی، نابرابری جنسیتی تنها در کشورهای جنوبی-سنتی به طور قابل توجهی بیش از نابرابری جنسیتی در کشورهای دارای سیاست خانوادگی دو نان آور است. طی گزارشی زنان سلامت خودآگاه کمتری را نسبت به مردان دارند. در کشورهایی با سیاست های خانوادگی که تمایل کمتری به برابری جنسیتی دارند، نابرابری جنسیتی در سلامت خودآگاه بیشتر است( به خصوص گروه کشورهای جنوبی-سنتی). این امر توسط میزان قدرتمندی جنسیتی و یا تولید ناخالص داخلی توصیف نشد، بلکه تاحدی توسط نابرابری های جنسیتی در تعیین کننده های سلامت فردی اجتماعی توصیف شد.
ترجمه مقدمه
نابرابری جنسیتی، تفاوت های میان زنان و مردان است که به طور نظام مند به یک گروه( مردان) به ضرر گروه دیگر( زنان) قدرت می دهد. از دیدگاه سلامت، به خوبی دیده شده است که در کشورهای صنعتی، زنان در مقایسه با مردان طول عمر بیشتری دارند، اما اغلب در شرایط سلامت بدتری نسبت به مردان زندگی می کنند. نابرابری های جنسیتی در سلامت به دلیل نابرابری در قدرت و وضعیت و منابع مالی از قبیل تقسیم جنسیتی در کار، افزایش میابد. نابرابری جنسیتی در سلامت بیشتر در قسمت های اجتماعی ایجاد می شود و این امر می تواند توسط تغییراتی در نظم جنسیتی اصلاح شود. سیاست های برابری جنسیتی به سیاست هایی اشاره دارد که برابری بین زن و مرد مانند سیاست های خانوادگی( که در جستجوی افزایش رفاه خانواده و رواج آشتی بین کار در ازای پول و خانواده است) و دیگر سیاست ها از قبیل سیاست های ارتقا فرصت های شغلی برابر در بازار کار یا برنامه سیاسی برابر، را ارتقا می دهد. این سیاست ها برنا برابری های جنسیتی در سلامت به واسطه تأثیر بر تعیین کننده های اجتماعی سلامت؛ از قبیل تقسیم قدرت، درآمد، کار درازاری پول یا کار بدون دریافت پول و روش های تقریبی تر مانند تبعیض، خشونت، گرفتاری مالی یا تنگی وقت اثر می گذارد. بنابراین، به نظر می رسد که سیاست های جنسیتی برابر در سطح کشور بر نابرابری های جنسیتی اثر بگذارد. با این حال، چندین مقاله، تأثیر سمت و سوی سیاست های جنسیتی بر سلامت زنان یا نابرابری های جنسیتی در سلامت را مورد بررسی قرار داده اند. چنان که گفته شد، یک نظام سیاسی جنسیتی شامل یک منطق براساس قوانین و هنجارها راجع به ارتباط جنسیتی می شود که این منطق بر ساختار سیاست ها تأثیر می گذارد. اکثر نوع شناسی های سیاست جنسیتی که تاکنون پیشنهاد شده است، بر پایه انتقادات به طبقه بندی " کور جنسیتی" از دولت های رفاه اسپینگ اندرسون بوده است. کورپی و همکارانش، کشورهارا به لحاظ ابعاد سیاست های خانوادگی شان طبقه بندی کرده اند که این طبقه بندی بر موقعیت زنان با در نظر گرفتن کار درازاری پول یا کار بدون دریافت پول اثر می گذارد. بنابراین، این مدل های سیاست های خانوادگی، بر پایه میزان تقسیم جنسیتی کاری است که انجام می دهند و یک مقیاس خلاصه و تقریبی برای وضع سیاست های برابری جنسیتی در کشوری مفروض یا گروهی از کشورها را تشکیل می دهد. برخی از مدل های سیاست، مشوق مدل خانوادگی سنتی با مردان نان آور و زنان خانه دار هستند؛ که این مدل ها به حمایت بیشتر از نقش خانواده ها در سرپرستی و یک نقش بزرگ تر یا کوچک تربرای بازار کار در تأمین سرپرستی خانواده ها منتهی می شوند. دیگر مدل های سیاست ، بیشتر مشوق مدل دو نان آور هستند، که به حد زیادی بر قوانین خدمات عمومی سرپرستی متکی هستند؛ و به نوبه خود زنان را از خانواده شان، مستقل تر می سازد. این مدل در اصل کشورهای شمال آمریکا ارائه شده است، کشورهایی که معمولا در مسئله برابری جنسیتی بهتر از دیگر کشورها هستند. طی مروری جدیدتر اگر چه بر نیاز به مطالعات بیشتر تأکیده شده است، اما به طور نسبی از این فرضیه حمایت می شود که در کشورهای شمال آمریکا موقعیت اجتماعی-اقتصادی زنان بهتر است و نابرابری جنسیتی در سلامت کمتر است. دردهه های اخیر، توجهی به اندازه گیری برابری جنسیتی در سطح کشور وجود داشت و این امر چندین شاخصه را ایجاد کرد که از پیچیدگی علائم متفاوت برابر جنسیتی می کاهد. مثال این شاخصه ها، شاخصه نابرابری جنسیتی، شاخصه پیشرفت جنسیت محور و میزان قدرتمندی جنسیتی و شاخصه برابری جنسیتی یا شاخصه شکاف جنسیتی است. اکثریت این شاخصه ها، شاخصه سلامت محور را شامل می شوند، بنابراین هم بستگی آنان با نابرابری در سلامت می تواند حشو باشد. تنها شاخصه ای که در بردارنده هیچ نشانه ای از سلامت نیست، میزان قدرتمندی جنسیتی است که طبق مشارکت شان و قدرت تصمیم گیری شان در حوزه سیاسی و اقتصادی و قدرت شان بر منابع اقتصادی، میزانی از نیروی زنان را اندازه گیری می کند. برخی از مقالات اخیر، نگاهی بر تأثیر برابری جنسیتی در سطح کشور بر نابرابری جنسیتی در سلامت انداخته اند و یکی از این مقالات تأثیر سمت و سوی سیاست های جنسیتی بر شکاف جنسیتی در فناپذیری را در نظر گرفته است. اگرچه در مقاله ای که هم اکنون در دست داریم تمرکزمان بر سلامت خودآگاه است که شاخصه ای است که عمدتاُ زنان را در مقایسه با مردان محروم جلوه می دهد، طبق مقالات بک هانز و همکارانش، ما نوع شناسی سیاست و شاخصه برابری جنسیتی را در نظر می گیریم. به علاوه این مقاله موجود، نه تنها محدوده وسیع تری از کشورهای اروپایی را در بر می گیرد، بلکه تأثیر بالقوه تعیین کننده های سلامت سطح فردی اجتماعی( به عنوان تعدیل کنندگان اثر مداخله گرها) را شامل می شود. بنابراین، هدف این مقاله تولید شواهدی بر ارتباط بین جهت گیری سیاست های برابری جنسیتی در سلامت کشورهای اروپایی است و تعیین می کند که آیا این ارتباط توسط برابری جنسیتی در سطح کشور ایجاد می شود یا توسط دیگر تعیین کننده های سلامت فردی اجتماعی. تصور ما این است که کشورهای دارای سیاست های جنسیتی برابر تر، برابری بیشتری را در سلامتی به دست خواهند آورد؛ و این به دلیل برابری جنسیتی بیشتر چه در سطح کشوری و چه در سطح تعیین کننده های فردی اجتماعی از قبیل میزان تحصیلات، وضعیت اشتغال و درآمد است.
پیش نمایش مقاله
پیش نمایش مقاله  تأثیر سیاست های برابری جنسیتی بر نابرابری های جنسیتی در سلامت اروپا

چکیده انگلیسی

Few studies have addressed the effect of gender policies on women's health and gender inequalities in health. This study aims to analyse the relationship between the orientation of public gender equality policies and gender inequalities in health in European countries, and whether this relationship is mediated by gender equality at country level or by other individual social determinants of health. A multilevel cross-sectional study was performed using individual-level data extracted from the European Social Survey 2010. The study sample consisted of 23,782 men and 28,655 women from 26 European countries. The dependent variable was self-perceived health. Individual independent variables were gender, age, immigrant status, educational level, partner status and employment status. The main contextual independent variable was a modification of Korpi's typology of family policy models (Dual-earner, Traditional-Central, Traditional-Southern, Market-oriented and Contradictory). Other contextual variables were the Gender Empowerment Measure (GEM), to measure country-level gender equality, and the Gross Domestic Product (GDP). For each country and country typology the prevalence of fair/poor health by gender was calculated and prevalence ratios (PR, women compared to men) and 95% confidence intervals (CI) were computed. Multilevel robust Poisson regression models were fitted. Women had poorer self-perceived health than men in countries with traditional family policies (PR = 1.13, 95%CI: 1.07–1.21 in Traditional-Central and PR = 1.27, 95%CI: 1.19–1.35 in Traditional-Southern) and in Contradictory countries (PR = 1.08, 95%CI: 1.05–1.11). In multilevel models, only gender inequalities in Traditional-Southern countries were significantly higher than those in Dual-earner countries. Gender inequalities in self-perceived health were higher, women reporting worse self-perceived health than men, in countries with family policies that were less oriented to gender equality (especially in the Traditional-Southern country-group). This was partially explained by gender inequalities in the individual social determinants of health but not by GEM or GDP.

مقدمه انگلیسی

Gender inequalities are differences between men and women that systematically empower one group (men) to the detriment of the other (women). In terms of health, it is well known that in industrialized countries women live longer than men, but they often do it in worse health (Annandale and Hunt, 2000 and Espelt et al., 2010). Gender inequalities in health arise because of inequalities in power, status and financial resources (Arber and Khlat, 2002) as well as of the sexual division of work (Malmusi et al., 2012). Gender inequalities in health are for the most part socially produced, and as such they can be ameliorated through changes in the gender order (Annandale and Hunt, 2000). Gender equality policies refer to those policies promoting equality between men and women, including family policies (which seek to increase family wellbeing and promote reconciliation between paid work and family), but also others such as policies promoting equal opportunities in the labour market or equal political representation (Borrell et al., 2014). These policies impact gender inequalities in health through their effect on social determinants of health, such as the distribution of power, income, paid and unpaid work, and more proximal pathways such as discrimination, violence, financial hardship or time pressure. Consequently, gender equality policies at the country level are assumed to affect gender inequalities. However, few studies have investigated the effect of the orientation of gender policies on women's health or on gender inequalities in health (Borrell et al., 2014). A gender policy regime is said to entail a logic based on the rules and norms about gender relations that influences the construction of policies (Sainsbury, 1999). The majority of gender policy typologies proposed so far have been based upon criticisms to Esping-Andersen's (Esping-Andersen, 1990) “gender blind” classification of welfare states (Sainsbury, 1999). Korpi et al. (2013) have classified countries in terms of dimensions of their family policies that affect the situation of women with respect to paid and unpaid work. These family policy models are therefore based on the extent of sexual division of work they are promoting and constitute a summary or proxy measure for the configuration of gender equality policies in a given country or group of countries. Some policy models are supportive of the traditional family model, with men as breadwinners and women as caregivers, resulting in more public support to the care-giving role of families, and a bigger or smaller role for the market in providing care. Other policy models are more supportive of the dual-earner model, which relies to a great extent on the provision of public services for care, in turn, making women more independent from their family. This model is mainly represented by the Nordic countries, which are usually better-off in terms of gender equity than the others. A recent review has partially supported the thesis that in the Nordic countries the socioeconomic position of women is better and gender inequalities in health are smaller, although the need for further studies was highlighted (Borrell et al., 2014). In recent decades, there has also been an interest in measuring gender equality at country level and several indices summarizing the complexity of different gender equality indicators have been developed. Examples of these are the Gender Inequality Index -http://hdr.undp.org/en/statistics/gii/-, the Gender-related Development Index and the Gender Empowerment Measure -http://hdr.undp.org/en/-, the Gender Equality Index -http://eige.europa.eu/content/gender-equality-index- or the Gender Gap Index -http://www.weforum.org/issues/global-gender-gap-. Most of these indices include health-related indicators, so correlating them with inequalities in health could be redundant. An index that does not contain any health indicator is the Gender Empowerment Measure (GEM) (UNDP, 2009), which is a measure of women's agency based on their participation and decision-making power in the political and economic spheres and power over economic resources. Recently, some studies have looked at the effect of gender equality at the country level on gender inequalities in health (Dahlin and Härkönen, 2013, Van de Velde et al., 2013, Van Tuyckom et al., 2013 and Wells et al., 2012) and one has considered the effect of the orientation of gender policies on gender gaps in mortality (Backhans et al., 2012). As in the study by Backhans et al., we take into account both a policy typology and a gender equality indicator, although in the present study we focus on self-perceived health, which is an indicator generally showing women to be disadvantaged compared to men. Moreover, the present study not only considers a wider range of European countries, including some of Eastern Europe, but also the potential influence of individual-level social determinants of health (both as mediators and effect modifiers). Thus, the aim of this study is to generate evidence on the relationship between the orientation of public gender equality policies and gender inequalities in health in European countries, and to determine whether this relationship is mediated by gender equality at country level or by other individual social determinants of health. Our hypothesis is that countries with more equitable gender policies will achieve more equality in health, because of the higher gender equality at both the country level and the level of individual social determinants of health such as educational level, employment status or income.