دانلود مقاله ISI انگلیسی شماره 32785
ترجمه فارسی عنوان مقاله

مداخله ای برای والدین در کلینیک مبتنی بر جامعه روی کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه / بیش فعالی

عنوان انگلیسی
Community-Clinic-Based Parent Intervention Addressing Noncompliance in Children With Attention-Deficit/Hyperactivity Disorder ☆
کد مقاله سال انتشار تعداد صفحات مقاله انگلیسی
32785 2011 11 صفحه PDF
منبع

Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)

Journal : Cognitive and Behavioral Practice, Volume 18, Issue 4, November 2011, Pages 491–501

فهرست مطالب ترجمه فارسی
 مطالعه حاضر 

روش

 نمونه

 روش ها

تطبيق درمان

مقیاس ها

مقیاس ارزیابی رفتارهای ایذایی (فرم والدین)

جدول 1 خلاصه جلسه به جلسه پروتکل درمانی  (اجزاء اصلی درمان)

استراتژي تحليلي

نتایج

 متغیرهای وابسته

ارزیابی تغییرات بالینی 

پذیرش و پایداری برنامه درمان در کلینیک مبتنی بر جامعه

بحث 

جدول 2 گزارش های والدین: پیش و پس از درمان و انحراف معیار ها

جدول 3 رضایتمندی والدین پس از درمان در همه آیتم های پرسشنامه M (SD) 
ترجمه کلمات کلیدی
اختلال نقص توجه/بیش فعالی ؛ مداخله والدین مبتنی بر جامعه کلینیک
کلمات کلیدی انگلیسی
Community-Clinic-Based Parent Intervention Addressing Noncompliance in Children With Attention-Deficit/Hyperactivity Disorder ☆
ترجمه مقدمه
در مطالعه حاضر بررسی کردیم که آیا نسخه خلاصه شده کودکان نافرمان (یک برنامه آموزش والدین کارآمد برای رسیدگی به ناسازگاری رفتاری که اغلب با اختلالات رفتاری درهم گسيخته مرتبط است)، می تواند با موفقیت در یک کلینیک بهداشت روانی توسط درمانگران حاذق اجرا گردد یا نه. والدین 16 کودک (4 تا 12 ساله) که از نظر نژاد و وضعیت اجتماعی – اقتصادی متفاوت بودند، یک دوره 6 جلسه ای درمان گروهی را تکمیل کردند . این جلسات بر استفاده از مهارت های توجه، استراتژی های وقفه و برنامه تقویت ساخت یافته برای افزایش رضایت کودکان تمرکز دارند. اندازه گیری های قبل و بعد از درمان در مورد اختلال کمبود توجه / بیش فعالی (ADHD)، اختلال نافرمانی مقابله ای (ODD) و اختلال رفتارى (CD) و نیز اندازه گیری گستره متنی (یعنی تعداد تنظیمات) و شدت رفتارهای ایذایی (تخریبی)، انجام شد. رضایت والدین از درمان نیز مورد ارزیابی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل ها نشان داد که اثرات درمان بر روی تمام اختلالات به جز اختلال رفتارى، قابل توجه است. نتایج این مطالعه در زمینه پیاده سازی درمان های تجربی حمایت شده در برنامه های درمانی مرسوم، مورد بحث قرار می گیرند. اختلال کمبود توجه / بیش فعالی (ADHD) یک بیماری بسیار شایع در دوران کودکی می باشد که 3 تا 12 درصد از کودکان را تحت شعاع قرار می دهد ( شایعترین همبودی روانپزشکی مرتبط با این بیماری، اختلال نافرمانی مقابله ای (ODD) است که در 45٪ تا 65٪ کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه / بیش فعالی دیده می شود. و خطر مشکلاتی مانند اختلال در عملکرد تحصیلی و اجتماعی، درگیری در خانواده و همبودی روانپزشکی در کودکان مبتلا به اختلال ADHD غیر پیچیده افزایش می یابد و افرادی که همبودی ODD دارند، پیامد های منفی می گیرند. شواهد نشان می دهد که الگوی نافرمانی دوران کودکی و رفتارهای هنجار شکن می تواند پیش بینی کننده اختلالات جدی اجتماعی، از جمله رفتارهای ضد اجتماعی و مجرمانه باشد که اغلب در دوران نوجوانی و بزرگسالی رخ می دهند . علاوه بر این، کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری مانند اختلال ODD و اختلال CD در معرض خطر ابتلا به افسردگی، اضطراب، آسیب زدن به خود، سوء مصرف الکل و مواد مخدر، شکست در مدرسه و بی خانمانی در نوجوانی هستند . خوشبختانه درمان های مربوط به رفتارهای در هم گسیخته مرتبط با ADHD به خوبی مورد تحقیق قرار گرفته اند و برخی درمان ها در چندین کارآزمایی بالینی تصادفی ، مزایای قابل توجهی نشان داده اند مهمترین این رویکردهای تجربی ، آموزش رفتاری والدین است که شامل آموزش والدین برای ایجاد و حفظ محيط هایی است که در آنها، از رفتار مطلوب کودک (اطاعت از بزرگسالان، بازی مستقلانه) تشویق صورت می گیرد و از رفتار نامطلوب کودک ( مانند اطاعت نکردن و تکانشگری) تشویقی صورت نمی گیرد. این درمان ، بهترین درمان روانشناختی برای رفتارهای برونی سازی دوران کودکی است. از جمله ADHD پیچیده (با رفتار نافرمانی، فرزند پروری ناکارآمد و / یا مهارت های اجتماعی ضعیف)؛ ، که دارای اثرات اولیه و طولانی مدت است و به عنوان یک روش تجربی معتبر توسط بخش 12 انجمن روانشناسی آمریکا معرفی شده است. علاوه بر این، آموزش رفتاری والدین، توسط مادران پسران دارای ADHD از مداخله روانی-دارویی، قابل قبول تر دانسته شده است و نشان می دهد که انگیزه شرکت در این مداخلات و پیروی از این مداخلات ممکن است قوی باشد. علیرغم شواهد دلگرم کننده در مورد تاثیر مداخله آموزش رفتاری والدین در کاهش رفتارهای غیرمعمول و ایذایی مرتبط با ADHD و ODD ، استفاده واقعی از این استراتژی ها در محیط های واقعی، مانند مراکز درمانی کودکان، از تحقیقات عقب افتاده است. بعضی از منتقدان اشاره کرده اند که پیاده سازی عملی برخی درمان ها ، ممکن است مشکل ساز باشد ، شرایط توسعه و آزمایش اکثر درمانهای مبتنی بر شواهد (EBTs) ، به شدت از شرایطی درمانی کودکان در مراکز مراقبت های بهداشتی متفاوت هستند. اختلاف معنی داری بین آزمایش های تحقیقاتی درمان ها و پیاده سازی واقعی وجود دارد که ناشی از ویژگی های روانپزشکی و اجتماعی افراد تحت درمان است؛ جوانان مراجعه کننده به درمانگاه نسبت به جوانان انتخاب شده برای RCTs ، اختلال شدیدتری دارند، احتمال بیشتری برای مطابقت با معیارهای تشخیصی دارند، احتمال همبودی و خارج شدن از درمان در آنها بیشتر است. افراد درمان شده در درمانگاه ها نسبت به شرکت کنندگان در RCT ها، از لحاظ دلایل جستجو برای درمان نیز متفاوت می باشند- جوانان مراجعه کننده به مراکز بالینی از مدارس و یا از طریق تبلیغات انتخاب نشده اند، بلکه توسط والدینشان و یا حتی توسط دادگاه های نوجوانان و به دلیل مشکلات و یا بحران خانوادگی به این مراکز ارجاع داده شده اند. چنین تفاوت هایی نشان می دهد که درمان هایی که در تنظیمات تحقیقاتی توسعه یافته اند، برای استفاده در دنیای واقعی آماده نیستند. از جمله تفاوت های دیگر این دو عبارتند از: درمانگران ارائه دهنده درمان و تنظیمات تحویل درمان. درمانگرانی که درمان را در درمانگاه ها ارائه می دهند، ممکن است مانند دانشجویان تحصیلات تکمیلی یا سایر همکاران تحقیقاتی که برای یک متخصص یا توسعه دهنده یک درمان کار می کنند، نسبت به یک درمان خاص تعصبی ندارند. یک متاآنالیز مبتنی بر شواهد روی درمانگران در مقابل مراقبت های بالینی معمول نشان داد که درمانگران ارائه دهنده درمان های RCT ، به احتمال زیاد محققان یا دانشجویان تحصیلات تکمیلی بوده اند که در زمینه تحویل EBT روی نمونه کوچکی از افراد مطالعه می کرده اند. از سوی دیگر، درمانگران درمانگاه ها، متخصصانی با سالها تجربه هستند و ترجیحات درمان خود را دارند، که ممکن است اصول آنها از اصول یک EBT ، متفاوت باشد. علاوه بر این، در حالی که درمانگران RCT ممکن است از برنامه های انعطاف پذیر تر و داشتن زمان زیاد برای آماده شدن برای هر جلسه درمان خوششان بیاید، اما درمانگران درمانگاه ها توسط موارد متعددی تحت فشار هستند مانند: بهره وری یا پرداخت به ازای تعداد ساعات درمان، تکمیل پرونده ها و زمان کمی برای یادگیری دستورالعمل درمان جدید یا آمادگی قبلی برای هر جلسه کلینیک ها همچنین نیاز به تکمیل فرم های مالی بیشتری دارند و ممکن است مستلزم بوروکراسی بیشتری نسبت به خدمات بالینی ارائه شده در محیط های دانشگاهی باشند، و رضایت شرکت کنندگان و هزینه ها از اهمیت بسیار زیادی برای آنها دارد. بنابراین، یک گام مهم در نشان دادن سودمندى هر گونه درمان روانشناختی این است که اثربخشی آن در تنظیمات واقعی مورد بررسی قرار گیرد. می دانیم که آموزش رفتاری والدین می تواند برای کودکان مبتلا به ADHD و ODD سودمند باشد؛ سوال این است که: آیا این درمان در تنظیمات بالینی نیز اثربخشی خوبی نشان می دهد یا نه؟ اثربخشی درمان های روانی-اجتماعی برای اختلالات رفتاری ایذایی بسیار مهم است، زیرا رفتارهای برونی سازی و درگیری با والدین دلیل عمده ارجاع کودکان برای درمان است ، و تا 40٪ از پرونده های پزشکی سرپایی را شامل می شود ، چان و همکارانش خاطر نشان کرده اند که هزینه کلی مراقبت از کودکان مبتلا به ADHD به طور قابل توجهی بیشتر از جمعیت عمومی کودکان است و این مقدار در حال افزایش است. این هزینه ها برای کودکان مبتلا به ADHD دارای همبودی روانپزشکی، بیشتر است. بنابراین، پیدا کردن خدمات کوتاه-مدت، مقرون به صرفه و کارآمد برای مقابله با اختلال ناشی از ADHD و همبودی ODD ، به نفع بیماران و همچنین سیستم مراقبت های بهداشتی است که هزینه های خدمات ناکارآمد و اغلب طولانی را بر دوش می کشند. با این حال، تا زمانی که مدرکی وجود نداشته باشد که نشان دهد این مداخلات برای کاربرد بالینی مناسب هستند، درمانگران ممکن است تردید داشته و تمایلی به استفاده از آنها نداشته باشند.
پیش نمایش مقاله
پیش نمایش مقاله  مداخله ای برای والدین در کلینیک مبتنی بر جامعه روی کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه / بیش فعالی

چکیده انگلیسی

The current study tested whether an abbreviated version of Defiant Children (Barkley, 1987), an efficacious parent training program to address the behavioral noncompliance often associated with disruptive behavior disorders, could be implemented successfully within a community mental health clinic setting by master's-level therapists. Ethnically and socioeconomically diverse parents of 16 children (ages 4 to 12 years old) completed a 6-session active treatment group emphasizing the use of differential attending skills, effective time-out strategies, and a structured reinforcement schedule to increase child compliance. Pre- and posttreatment measures of attention-deficit/hyperactivity disorder (ADHD), oppositional-defiant disorder (ODD), and conduct disorder (CD) symptom level were administered, as well as a measure tapping the contextual breadth (i.e., number of settings) and severity of disruptive behaviors. Parent satisfaction with the treatment was also assessed. Analyses indicated large treatment effects on all measures except CD behavior. Results are discussed in the context of implementing empirically supported therapies in settings where “treatment as usual” is the norm.

مقدمه انگلیسی

Attention-deficit/hyperactivity disorder (ADHD) is a highly prevalent condition in childhood, affecting 3% to 12% of children (Barkley, 2006 and Faraone et al., 2003). The most common psychiatric comorbidity associated with this condition is oppositional-defiant disorder (ODD), which occurs in 45% to 65% of affected children (Angold et al., 1999, Barkley et al., 2001 and Baumeister et al., 2007). While children with uncomplicated ADHD face heightened risk for problems such as impaired academic and social functioning, family conflict, and psychiatric comorbidity (Hoza et al., 2005, Johnston and Mash, 2001 and Spencer et al., 1996), those with comorbid ODD have particularly negative outcomes. Considerable evidence indicates that a pattern of childhood oppositionality and rule-breaking behaviors can presage serious social dysfunction, including antisocial and criminal behavior that often persists into late adolescence and adulthood (Satterfield et al., 2007). Children who exhibit disruptive behavior disorders, such as ODD and conduct disorder (CD), are furthermore at great risk of developing depressed or anxious mood, self-harm, alcohol and substance abuse, school failure and adolescent homelessness (Greene et al., 2002 and Scott et al., 2001). Fortunately, treatments for the disruptive behaviors associated with ADHD have been well-researched, and a number of treatments have shown substantial benefits that have been replicated in multiple randomized clinical trials (RCTs; Dretzke et al., 2009, Maughan et al., 2005 and Weisz and Bearman, 2008). Chief among these empirically supported approaches is behavioral parent training, a parent-focused intervention that involves teaching parents to create and maintain environments in which desirable child behavior (e.g., obeying adults, independent play) is rewarded and undesirable behavior (e.g., disobedience, impulsive acts) is not. In various forms (e.g., Barkley, 1987, Kazdin, 2003, Patterson et al., 1982 and Webster-Stratton, 1984), this treatment is the most extensively tested and supported form of psychosocial treatment for childhood externalizing behaviors ( Pelham & Fabiano, 2008) including “complicated” ADHD (i.e., with oppositional behavior, ineffective parenting, and/or poor social skills; Antshel & Barkley, 2008), showing both initial and long-term effects, and labeled as an empirically validated treatment modality by the American Psychological Association's Division 12 ( APA Task Force, 1993). In addition, behavioral parent training has been shown to be rated by mothers of boys with ADHD as more acceptable than psychopharmacological intervention ( Johnston, Hommersen, & Seipp, 2008), suggesting that initial motivation and eventual adherence to these interventions may be robust. Despite a wealth of encouraging evidence that behavioral parent training is an efficacious intervention for decreasing the noncompliant and disruptive behaviors associated with ADHD and comorbid ODD, the actual use of these strategies in real-world settings, such as community child-guidance centers, has lagged behind the research (Costin & Chambers, 2007). Some critics of the research-practice gap have noted that treatments which espouse empirical support may remain problematic for implementation in practice settings, for a variety of reasons (Addis and Krasnow, 2000 and Westen et al., 2004). Notably, the conditions under which most evidence-based treatments (EBTs) have been developed and tested tend to differ markedly from the conditions under which treatments are provided to clinically referred children in everyday mental health care settings (e.g., Southam-Gerow, Weisz, & Kendall, 2003). Specific discrepancies between research trials of treatments and real-world implementation include the psychiatric and social characteristics of the treated individuals, with clinic-referred youths more severely disturbed, more likely to meet criteria for a diagnosis, more likely to have comorbidities, and more likely to drop out of treatment, than youths recruited for RCTs in the research setting. The clients treated in clinics may also differ from participants in RCTs with regard to the reasons for seeking treatment—clinically referred youth treated in practice settings are not recruited from schools or through ads, but rather by caregivers because of impairing problems or family crisis, or even by juvenile courts. Such differences in clientele may suggest that treatments developed in research settings are not “ready for prime time” in terms of their use in the real world. Other ways in which real-world treatment differs from RCTs include the therapists providing the treatment and the settings in which treatment is delivered. The therapists who provide treatment in clinics may not be as externally motivated as the graduate students or other research associates hired by and loyal to a treatment developer. More specifically, RCT therapists' employment and, in some cases, very professional futures rely on committed and close adherence to the EBT program, which likely maximizes adherence to treatment protocols, as seen in RCTs (Weisz, Jensen-Doss, & Hawley, 2006). A meta-analysis of evidence-based therapists versus usual clinical care showed that therapists delivering manualized treatments in RCTs were significantly more likely to be researchers or graduate student trainees who specialized in the delivery of the EBT being studied, typically for a narrowly defined population of clients (Weisz et al., 2006). Clinic and community-based therapists, on the other hand, tend to be professionals with years of experience and their own treatment preferences, which may match or diverge from the principles of any given EBT. At the least, this engenders greater variability of adherence to EBT procedures. Furthermore, whereas RCT therapists may enjoy more flexible schedules and ample time to prepare for each treatment session, clinicians in typical practice settings face strict productivity requirements or payment per therapy hour, paperwork to complete, and little time to learn a new treatment manual or prepare for each session in advance (Weisz & Bearman, 2008). Community clinics also require the completion of more financial forms, and may entail more bureaucracy than the clinical services provided in academic settings, where participant compliance is of paramount importance to researchers and where the fees are typically waived. Thus, an important step in demonstrating the utility of any psychosocial treatment is to establish its effectiveness in the actual practice settings where treatment is most often sought. In short, it has been established that behavioral parent-training can work for children with ADHD and comorbid ODD; the question remains: Does this treatment show the same level of effectiveness in clinical settings? Establishing effectiveness of psychosocial treatments for disruptive behavior disorders is a crucial task, considering that externalizing behaviors and parent-child conflict are the paramount reasons why most children are referred to treatment ( Patterson et al., 1982, Renk, 2005 and Robin, 1998), and comprise up to 40% of an outpatient clinician's caseload ( Kazdin, 1996). Indeed, Chan and colleagues have noted that the overall cost of care for youth with ADHD is significantly greater than for the general pediatric population ( Chan, Zhan, & Homer, 2002), and is on the rise ( Olfson et al., 2003). These costs are greater still for children with psychiatric comorbidity in addition to ADHD ( DeBar, Lynch, & Boles, 2004). Thus, finding brief, cost-effective, and efficacious services to address the impairment caused by comorbid ADHD and ODD would benefit both the individuals who experience the impairment directly as well as the health care system that pays the cost of ineffectual and often lengthy services. However, until there is proof that these interventions are suitable for the clinical setting, clinicians may be skeptical and reluctant to use them. The Current Study Given meta-analytic reviews suggesting that the treatment effect sizes for youth psychotherapy offered in clinical settings are typically equal to zero relative to clients who drop out of treatment (Weisz & Weiss, 1989), and evidence that EBTs outperform “usual care” interventions in head-to-head trials—particularly for externalizing disorders (Weisz, Jensen-Doss, et al., 2006)—studies that demonstrate the utility and sustainability of empirically supported treatments in clinical practice settings are of great necessity. With this need in mind, we adapted Russell Barkley's Defiant Children: A Clinician's Manual for Assessment and Parent Training (1987) and administered it to parents whose children were referred to the community-based clinic described below. Designed for youth aged 2 to 12, the original program includes 10 sessions intended to last 2 hours for groups of parents whose children are diagnosed with ADHD and related disorders (namely ODD and CD). The program's central aim is to educate parents on the nature of ADHD and how it impacts child behavior, and to create contingencies in the home that will make self-control and appropriate social behavior more rewarding for the child than less desirable behavior, such as disruptive and noncompliant behaviors. The site of the current intervention is a not-for-profit, specialized child guidance center located in a Southwestern city. The treatment team is large and multidisciplinary; in a recent year, the professional staff included one psychiatrist, four doctoral-level psychologists who participated in administration, supervision, and treatment provision, and 20 master-level (i.e., MA, MSW, LPC, LMFT, LCSW) therapists, with several other contract professionals at doctoral and master's levels and 17 graduate student trainees contributing to service provision (Austin Child Guidance Center, ACGC, 2009). Services provided include individual, family, and group therapy, psychiatric consultation and management, parent education, and community outreach (including school, juvenile court, and victims services). Contemporaneous to the collection of data presented herein, 1,778 children and family members were served at this facility, with a total of 16,679 hours of service provided (ACGC, 2005). Eighty-four percent of clients came from families with incomes less than 200% of the federal poverty level (e.g., $44,100 for a family of four in 2009–2010; U.S. Department of Health and Human Services, HSS, 2010a), a criterion used as a cutoff for certain federal and state social welfare programs (e.g., Low Income Home Energy Assistance Program in this Southwestern state; HHS, 2010b). Similar to the clinical populations typically found in community mental health clinics for youth (e.g., Kazdin, 1996), 40% of the clientele had a primary disruptive behavior disorder (i.e., ADHD, ODD, CD; ACGC, 2005). Such clients were typically treated via individual psychotherapy meetings with the child, with occasional parent consultation. No structured behavioral parent training groups were offered for parents at this clinic prior to initiation of this study. The primary goal of the current study was to test the effectiveness of this well-established parent training intervention for decreasing disruptive behavior disorder (i.e., ADHD, ODD, CD) symptoms and related impairment in the context of a community child-guidance center. Secondary aims included (a) establishing consumer satisfaction with this intervention in a real-world practice setting and (b) examining the durability of the intervention in a traditionally oriented treatment setting.