ترجمه فارسی عنوان مقاله
پیش گویی های تفاوت خلاقیت افراد در دانشجویان رشته هنر و علوم
عنوان انگلیسی
Individual difference predictors of creativity in Art and Science students
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
32085 | 2011 | 8 صفحه PDF |
منبع
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Thinking Skills and Creativity, Volume 6, Issue 2, August 2011, Pages 114–121
فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده
واژگان کلیدی
1.مقدمه
2.مطالعه 1
2. 1 روش
2. 1. 1 شرکت گنندگان
جدول 1. آمار توصیفی و همبستگی های داخلی پیرسون در همه مقیاس ها
2. 1. 2 مقیاس ها
2. 1. 2. 1 خلاقیت
2. 1. 2.2 شخصیت
2. 1. 2.3 روند
2. 2. نتایج
جدول 2. آمار توصیفی دانشجویان علوم و هنر
2. 3 بحث
3. مطالعه 2
3. 1 فرضیات
3. 2 روش
3. 2. 1 شرکت کنندگان
3. 2. 2 ارزیابی ها
3. 2. 2. 1 خلاقیت
3. 2. 2. 2 خود-ارزیابی خلاقیت ( به مطالعه 1 نگاه کنید).
3. 2. 2. 3 شخصیت. شخصیت با پرسشنامه پنج عاملی NEO ارزیابی شد
3. 2. 2. 4 روند
3. 3 نتایج
جدول 3. آمار توصیفی و همبستگی های داخلی پیرسون در همه ارزیابی ها
جدول 4. آمار توصیفی دانشجویان علوم طبیعی، علوم اجتماعی و هنر
3. 4 بحث
4. بحث کلی
واژگان کلیدی
1.مقدمه
2.مطالعه 1
2. 1 روش
2. 1. 1 شرکت گنندگان
جدول 1. آمار توصیفی و همبستگی های داخلی پیرسون در همه مقیاس ها
2. 1. 2 مقیاس ها
2. 1. 2. 1 خلاقیت
2. 1. 2.2 شخصیت
2. 1. 2.3 روند
2. 2. نتایج
جدول 2. آمار توصیفی دانشجویان علوم و هنر
2. 3 بحث
3. مطالعه 2
3. 1 فرضیات
3. 2 روش
3. 2. 1 شرکت کنندگان
3. 2. 2 ارزیابی ها
3. 2. 2. 1 خلاقیت
3. 2. 2. 2 خود-ارزیابی خلاقیت ( به مطالعه 1 نگاه کنید).
3. 2. 2. 3 شخصیت. شخصیت با پرسشنامه پنج عاملی NEO ارزیابی شد
3. 2. 2. 4 روند
3. 3 نتایج
جدول 3. آمار توصیفی و همبستگی های داخلی پیرسون در همه ارزیابی ها
جدول 4. آمار توصیفی دانشجویان علوم طبیعی، علوم اجتماعی و هنر
3. 4 بحث
4. بحث کلی
ترجمه کلمات کلیدی
خلاقیت -
تفکر واگرا -
اطلاعات -
شخصیت -
هنر -
علم -
دامنه اختصاصی
کلمات کلیدی انگلیسی
Creativity;
Divergent thinking;
Intelligence;
Personality;
Art;
Science;
Domain-specificity
ترجمه چکیده
دو مطالعه گزارش دادند که برای بررسی تفاوت ها و همبستگی های مربوط به خلاقیت در دانشجویان هنر و علوماز مقیاس های چندگانه ی خلاقیت استفاده کرده اند. مطالعه اول سیالیت تفکر واگرا، خلاقیت خود-ارزیابی شده و مؤفقیت خلاق را در گروه های جور شده از دانشجویان هنر و علوم بررسی کرد. دانشجویان هنر در دو مقیاس از این سه مقیاس نمرات بیشتری از دانشجویان علوم کسب کردند. تحلیل رگرسیون نشان داد که متغیر جمعیت شناختی حوزه آموزشی سازگارترین پیشگو در هر سه مقیاس خلاقیت بود. مطالعه دوم دو عملکرد و دو مقیاس ترجیحی خلاقیت را در دانشجویان علوم طبیعی، علوم اجتماعی و هنر مقایسه کرد، در حالیکه آثار هوش عمومی را کنترل می کرد. نتایج نشان دادند که فقط خلاقیت خود-ارزیابی شده تفاوت های گروهی معناداری را نشان می دهد. تفاوت های موجود در بین گروه ها و مفاهیم ضمنیِ ارزیابی خلاقیت بررسی شدند.
ترجمه مقدمه
از دیرباز به سبک های متفاوت تفکر در رشته هنر و رشته علوم توجه می شده است. سی. پی اسنو در سخنرانی اش در سال 1959 با عنوان این دو فرهنگ به این مباحث شکل داد. وی برتفاوت ها و ارتباطات ضعیف در بین دانشجویان علوم و علوم انسانی تأکید کرد. این مباحث به مدت 50 سال ادامه یافته است(کوهن، 2001؛ دی ملومارتین، 2010؛ ویلیامسون، 2011).
مسلماً، تحقیقات هادسون(1966) بود که تحقیقات روانشناختی را در این حوزه به راه انداخت. هادسون(1966) از کتاب خلاقیت و هوش (گتزلس و جکسون، 1962) الهام گرفت. وی نشان داد کسانی که نسبت به تفکر همگرا سوگیری دارند به سمت علوم فیزیکی می روند، در عین حال کسانی که نسبت به تفکر واگرا سوگیری دارند به سمت علوم انسانی می روند(هادسون، 1973). این کتاب با دریافت 225 ارجاع(نقل قول از آن) تا سال 1980 و همچنین بیش از صدها نقل قول پس از این تاریخ، به مرجع نقل تبدیل شد.
کتاب هادسون و نتیجه گیری اش انتقاداتی را در پی داشت(کریسبورن، 1968) اما تکثیر شد و گسترش یافت (چایلد و اسمیترز، 1973؛ هارتلی و بیزلی، 1968؛ هوسوار، 1980). هارتلی و گرگس(1997) آزمون های تفکر واگرا را به چهار گروه از دانشجویان:هنرهای محض، هنرها و علوم اجتماعی، علوم اجتماعی و علوم ارائه کردند. این فرضیه که تفکر واگرا در راستای پیوستار رشته هنر- علوم کاهش پیدا خواهد کرد، تایید شد به نحوی که در این چهار آزمون نمرات دانشجویان هنر به صورت یک کل به طرز معناداری از نمرات دانشجویان علوم بیشتر شد.
محققان این ایده را آزمایش کرده اند که تفاوت های مربوط به تفکر و شخصیت در بین دانشجویان هنر و دانشجویان علوم علت تفاوت های بین آنها را در خلاقیت توضیح می دهند(هالر و کورویسیر، 2010). با این حال، مطالعه ای تازه از 116 دانشجوی کارشناسی در بریتانیا تفاوت های اندکی را در سبک های یادگیری مشاهده کرد و درباره حل مسأله هیچ تفاوتی را بین دانشجویان علوم و دانشجویان هنر پیدا نکرد و به این نتیجه گیری توسط نویسنده انجامید که دانشجویان جدید در مقایسه با اخلاف شان (دانشجویان سابق) که تخصصی تر بودند پروفایل آموزشی متوازن تری دارند ( ویلیامسون، 2011).
سؤال مربوط به ویژه بودن حوزه خلاقیت(کوفمن و بائر، 2005) و همچنین رابطه بین خلاقیت و بیماری روانی در دانشجویان هنر و علوم همچنان جالب توجه است (کلاریج و مک دونالد، 2009؛ لودویگ، 1998). بائر و کوفمن (2005) اشاره کردند که «شاید دلیل اینکه برخی محققان همبستگی های معناداری را بین نمرات آزمون تفکر واگر و عملکرد خلاق واقعی مشاهده کردند، در حالیکه محققان دیگر رابطه ای را بین این دو مشاهده نکرده اند ناشی از اشتباه درباره دو معنای متفاوت تفکر واگرا باشد».
اگر تفکر واگرا را انواع گوناگونی از مهارت ها بدانیم که در حوزه های مختلف قابل اجرا هستند، در نتیجه ممکن است نمرات آزمون های تفکر واگرا بسته به اینکه کدام حوزه بررسی می شود و بسته به ماهیت خود آزمون تفکر واگرا با عملکرد خلاق همبستگی داشته باشند و یا نداشته باشند. اگر تکلیف عملکرد خلاق و آزمون تفکر واگرا اتفاقاً بر حوزه یکسانی متمرکز شوند، همبستگی خواهند داشت؛ اما اگر این تکلیف و آزمون مربوط به حوزه های متفاوتی باشند، احتمالاً به هیچ وجه همبستگی خواهند داشت یا همبستگی بسیار اندکی خواهند داشت. در همان زمان، این امر می تواند صحیح باشد که تقریباً در همه حوزه ها نوعی از تفکر واگرا به خلاقیت کمک می کند و در این معنا می توان در همه حوزه ها به طرزی بی طرفانه تفکرا واگرا را عاملی کلی و مربوط به عملکرد خلاقیت دانست» (ص318). بیشتر محققان این حوزه این مفهوم را که تفکر واگرا مؤلفه ی محوری خلاقیت است، می پذیرند (آمابیل، 1996؛ باتی و فورنهام، 2006؛ کوفمن، 2009؛ رونکو، 2007)، گرچه آزمون های زیادی در رابطه باتفکر واگرا وجود دارد ( کان و هولینگ، 2009؛ تکین و تاسگین، 2009).
این مقاله در نظر دارد تا تفکر واگرا را به عنوان مقیاس ارزیابی خلاقیت در رشته های علوم و هنر و بلکه فراتر از آنها بررسی کند. محققان حوزه خلاقیت هر دو مسأله مربوط به تعریف و ارزیابی خلاقیت را می پذیرند (باتی و فورنهام، 2006؛ کراپلی و کراپلی، 2008؛ کوفمن، 2009). بیشتر محققان مقیاس های چندگانه ی خلاقیت را توصیه می کنند و به کار می برند تفکر واگرا یکی از آنهاست (فورنهام و بختیار، 2008؛ فورنهام، باتی، آناند و منفیلد، 2008). در این مقاله، در هر دو مطالعه برای بررسی تفاوت های بین دانشجویان رشته هنر و علوم از مقیاس های چندگانه ی خلاقیت استفاده خواهد شد. با این حال، هر دو مطالعه همبستگی های تفاوت فردی در خلاقیت را نیز ارزیابی خواهند کرد.
مطالعات و بازبینی های گوناگون به همبستگی های شخصیتی در خلاقیت توجه کرده اند(بارون و هارینگتون، 1981؛ باتی و فورنهام، 2008؛ فورنهام، کرامپ، باتی و شامورو- پریمازیچ، 2009). دو بعدی که نشان داده شده است بیش از همه با خلاقیت سازگاری دارند عبارتند از پرخاشگری ( یکی از سه صفت بزرگ در مدل ایزنک: برونگرایی، روان رنجوری، پرخاشگری) و قدرت پذیرش ( یکی از پنج صفت بزرگ بسیار مقبول: پرخاشگری، روان رنجوری، قدرت پذیرش، قابلیت توافق، پیروی از وجدان). همچنین، مشخص شده است که صفات شخصیتی تا حدودی همراه با توانایی ها و ارزش ها رشته هایی را دانشجویان انتخاب می کنند، پیشگویی می کنند (فورنهام، 2008). بنابراین، تفاوت های بین خلاقیت در رشته های علوم و هنر می تواند کارکردی از تفاوت های موجود در توانایی یا شخصیت و یا در واقع سبک تفکر مربوط به آن دو باشد. دو مطالعه ای که در این مقاله گزارش می شوند اساساً به تفاوت های موجود در خلاقیت در میان دانشجویان هنر در برابر دانشجویان علوم مربوط می شوند که در آن عامل های برجسته ی تفاوت فردی کنترل شده است. با این حال، هر دو مطالعه به پیشگوهای توانایی و شخصیت مربوط به مقیاس های مختلف خلاقیت توجه خواهند داشت. در حالیکه درباره اعتبار روان سنجی آزمون های توانایی و شخصیت که در این مطالعه به کار رفته اند، توافق کلی وجود دارد، درباره اعتبار همه آزمون های خلاقیت توافق کمتری وجود دارد. بنابراین، در هر دو مطالعه، بیش از یک آزمون خلاقیت به کار می رود.
همچنین این مقاله مقاله ای با دو مطالعه است که تلاش می کند تا نتایج را در جمعیت هایی که تفاوت اندکی دارند تکثیر کند و از آزمون های مختلفی استفاده می کند.
باید اشاره کرد که دسته بندی رشته ها به عنوان رشته های هنر و علوم همیشه به این سادگی نیست. برای نمونه، می توان رشته اقتصاد و جامعه شناسی را بسته به چیزی که آموخته می شود و نحوه ی آموزش در یکی از این دو دسته بندی قرار داد. علاوه بر این، برخی دانشجویان از رشته علوم به رشته هنر تغییر رشته می-دهند یا رشته ترکیبی مانند زبان فرانسوی و مهندسی می خوانند که هنر و علم را ترکیب می کند. این امر محدودیت بیشتر مطالعاتی است که سعی دارند تا گروه های علم و هنر را در مقابل هم قرار دهند که این گروه ها در این معنا که شامل افرادی از هر دو رشته علوم و هنر می شوند، ناهمگون هستند.