ترجمه فارسی عنوان مقاله
شخصیت و تفاوت های فردی خلاقیت و اثر تداخل استروپ
عنوان انگلیسی
Creativity and the Stroop interference effect
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
32150 | 2014 | 5 صفحه PDF |
منبع
![الزویر - ساینس دایرکت دانلود مقاله ساینس دایرکت - الزویر](https://isiarticles.com/bundles/Article/front/images/Elsevier-Logo.png)
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Personality and Individual Differences, Volume 69, October 2014, Pages 38–42
فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده
واژگان کلیدی
1. مقدمه
2. روش
1.2. شرکت کنندگان
2.2. آزمون های روان سنجی
3.2. آزمون نام گذاری رنگ استروپ
3. نتایج
1.3. تفاوت ها گروهی در عملکرد استروپ
2.3. همبستگی بین خلاقیت و عملکرد استروپ
4. بحث
جدول 1: همبستگی های درونی سنجه های خلاقیت
جدول 2: همبستگی های بین سنجه های عملکرد تکلیف استروپ و سنجه های خلاقیت
واژگان کلیدی
1. مقدمه
2. روش
1.2. شرکت کنندگان
2.2. آزمون های روان سنجی
3.2. آزمون نام گذاری رنگ استروپ
3. نتایج
1.3. تفاوت ها گروهی در عملکرد استروپ
2.3. همبستگی بین خلاقیت و عملکرد استروپ
4. بحث
جدول 1: همبستگی های درونی سنجه های خلاقیت
جدول 2: همبستگی های بین سنجه های عملکرد تکلیف استروپ و سنجه های خلاقیت
ترجمه کلمات کلیدی
تفکر واگرا -
خلاقیت -
استروپ -
طراح -
کنترل شناختی
کلمات کلیدی انگلیسی
Divergent thinking;
Creativity;
Stroop;
Designer;
Cognitive control
ترجمه چکیده
پتانسیل خلاق با بازداری و توجه غیرمتمرکز، توجه متمرکز و کنترل شناختی مؤثر یا انطباق انعطاف پذیر کنترل شناختی ارتباط داده شده است. مطالعه ی حاضر به بررسی رابطه ی بین خلاقیت و کنترل شناختی در نمونه ای از دانشجویان و گروه کنترل پرداخته است. کنترل شناختی از طریق تکلیف نام گذاری رنگ های استروپ اصلاح شده سنجیده شد که در آن کلمه ی رنگی و دو رنگ فونت برای ایجاد شرایط همخوان و ناهمخوان مورد استفاده قرار گرفتند. دانشجویان طراحی کنترل شناختی قوی تری نشان دادند که عدم حضور اثر تداخل استروپ حاکی از آن بود و به طور کلی این دانشجویان نسبت به دانشجویان گروه کنترل بهتر (سریع تر) عمل کردند. به علاوه، تحلیل همبستگی حاکی از وجود روابط بین کنترل شناختی قوی تر و نمرات بالاتر اصالت، زبان وری و رفتار اندیشه ای در تکالیف خلاقیت روان سنجی بود. این نتایج حاکی از آنند که یکی از ویژگی های شناختی افراد خلاق سرکوب مؤثر گرایش به پاسخ های مسلط اما بی ربط است.
ترجمه مقدمه
فرآیند تفکر واگرا از یک طرف توسط فرآیندهای خودکاری نظیر توجه غیرمتمرکز، بازداری و تداعی های رهاتر (کارون، پیترسون و هیگینز، 2003؛ ایزنک، 1995؛ مدنیک، 1962) مشخص شده، اما ظاهراً از طرف دیگر به فرآیندهایی با کنترل سخت تر مانند توجه متمرکز و بازداری مؤثر بستگی دارد. به ویژه، پتانسیل خلاقانه از لحاظ توانایی تفکر واگرا ارتباط مثبتی با کنترل شناختی سنجیده شده توسط تکلیف استروپ یا تکلیف تولید حرکت تصادفی داست )بندک، فرنز، هین و نیوبائر، 2012؛ گولدن، 1975؛ گروبونز و نکا، 2003؛ زابلینا، رابینسون، کانسیل و برسین، 2012). نه تنها رویکردها و نظریه های مختلفی – بعضاً متناقض – به خلاقیت وجود دارند، بلکه ظاهراً خلاقیت به خودی خود اصل مخالفی است، که در تلاش های مختلف برای تعریف خلاقیت نیز منعکس می شود. استرنبرگ و لوبارت (1996) به خلاقیت به عنوان «توانایی تولید کاری که هم جدید (یعنی اصیل، غیرمنتظره)است و هم مناسب (یعنی مفید، سازگار با محدودیت های تکلیف)» اشاره می کنند (ص 677). بر طبق این تعریف، افراد خلاق نه تنها توانایی تولید ایده های اصیل کافی را دارند بلکه همچنین می توانند ارزیابی کنند که کدام یک از این ایده ها مناسب هستند و کدام ها مناسب نیستند. همان طور که گروبورز و نکا (2003) گفتند «این دو فرآیند – تولید ایده ها و ارزیابی – به ظاهر مستلزم عملیات فکری ای هستند که ماهیتاً متناقض هستند» (ص 183). آن ها بر اساس این نکته فرض را بر این گذاشتند که توانایی برقراری تعادل بین این دو فرآیند جنبه ی اصلی خلاقیت است. یعنی، بازداری، توجه متمرکز و پردازش کنترل شده و همچنین عدم بازداری، توجه غیرمتمرکز و پردازش خودکار با تولید ایده های خلاق در ارتباطند. بسیاری از مؤلفان با این مفروضه موافقند، اگرچه اصطلاحات استفاده شده برای فرآیندهای مورد نیاز از مؤلفی به مؤلف دیگر متفاوت هستند.
مارتیندیل (1999) در تأکید بر نقش توجه در پردازش خلاق فرض را بر این گذاشت که تعادل بین توجه متمرکز و غیرمتمرکز عامل مهمی برای تفکر خلاق است. بر طبق این دیدگاه، افراد خلاق باید توانایی بیشتری برای سازگار کردن تمرکز توجهی بسته به ملزومات تکلیف واقعی داشته باشند. توجه غیرمتمرکز در مراحل اولیه ی پردازش خلاق، وقتی مسئله به خوبی تعریف نشده و مبهم است، سودمند است. در این مرحله، اطلاعات تداخل کننده و به ظاهر نامربوط مؤلفه های مربوط راه حل را فراهم می آورند. باوجوداین، تمرکز توجه گسترده از سرعت پردازش تکلیف می کاهد. در مقابل توجه متمرکز سرعت پردازش را افزایش می دهد و در مراحل بعدی پردازش خلاق وقتی ایده های توسعه یافته تأیید و ارزیابی می شوند مفید است (دورفمن، مارتیندیل، گاسیمووا و وارتانیان، 2008؛ مارتیندیل، 1999؛ وارتانیان، مارتیندیل و کویاتوسکی، 2007). اولین شواهد تجربی انواع تمرکز توجه حاصل مطالعاتی است که نشان دادند افراد خلاق تر زمان واکنش سریع تری در تکالیف ساده ای دارند که تداخل در آن ها دخیل نیست، اما زمان واکنش آن ها در تکالیفی که مستلزم بازداری اطلاعات تداخلی هستند از افراد دارای خلاقیت کم تر آهسته تر است (دورفمن و همکاران، 2008؛ وارتانیان و همکاران، 2007).
زابلینا و رابینسون (2010) پیشنهاد کردند که خلاقیت به طور کلی با بازداری ضعیف اطلاعات مداخله گر در ارتباط نیست. در عوض آن ها فرض را بر این گذاشتند که خلاقیت با مدولاسیون انعطاف پذیر کنترل شناختی در ارتباط است (به نقل از وارتانیان، 2009). اگر منابع کنترل شناختی تنها در بافت هایی به کار گرفته شوند که در آن ها تداعی هایی که به طور خودکار فراخوانده می شوند مستعد خطا هستند پردازش در مؤثرترین حالت خود خواهد بود. کرنز و همکاران (2004) و کرنز (2006) به کارگیری کنترل شناختی را در مورد تکالیف مستلزم تعارض پاسخ متمرکز بر مکانیسم های خنثی دخیل در این پردازش بررسی کردند. آن ها از دو تکلیف مختلف مستلزم تعارض پاسخ، یعنی تکلیف نام گذاری رنگ استروپ. تکلیف سیمون استفاده کردند و متوجه شدند که افراد عملکرد خود را از آزمایشی یه آزمایش دیگر تنظیم می کنند. برای مثال، در تکلیف استروپ کلمه ی سبز که با جوهر سبز نوشته شده آزمایش همخوانی کم تعارضی است در حالی که کلمه ی سبز که با جوهر قرمز نوشته شده آزمایش ناهمخوانی با تعارض بالاست، زیرا به طور همزمان دو پاسخ مختلف را فعال می کند. این امر به طور خودکار واکنش خواندن کلمه را فرا می خواند و آن را سبز قلمداد می کند، اما در همین زمان دستورالعمل خواهان پاسخ به رنگ جوهر است (یعنی قرمز). کرنز و همکاران (2004) و کرنز (2006) نشان دادند که وقتی به جای آزمایش های همخوان (CI) آزمایش-های ناهمخوان (II) در ابتدا می آیند افراد عملکرد سریع تری در آزمایش های ناهمخوان دارند. همچنین، وقتی به جای آزمایش های همخوان (CC) آزمایش های ناهمخوان در ابتدا می آیند افراد عملکرد آهسته تری در آزمایش های همخوان دارند. مؤلفان این یافته ها را از لحاظ فرضیه ی نظارت بر تعارض تفسیر می کنند که «این سازگاری های رفتاری را نتیجه ی تعارض زیاد در آزمایش های ناهمخوان می داند که به به کارگیری کنترل شناختی بیشتر بر آزمایش بعدی منجر می شود» (کرنز و همکاران، 2004، ص 1024). در تکلیف استروپ به کارگیری کنترل شناختی برای بازداری پردازش خواندنی که به صورت خودکار فراخوانی شده و در آزمایش های دارای تعارض بالا سودمند است لازم است. از طرف دیگر، وقتی پردازش خودکار اثربخش تر است، مثلاً به این دلیل که تفکر مولد و تداعی گرا را پیش می برند، فعال سازی کنترل شناختی سودمند نیست. یعنی، پردازش خودکار از یک طرف خلاقیت را ارتقا می دهد، اما از طرف دیگر آسیب پذیری در برابر محرک مداخله گر را افزایش می دهد و بدین وسیله عملکرد در تکلیف را بدتر می کند. در مقابل پردازش کنترل شده این مزیت را دارد که پردازش به شیوه ای هدف گرا حفظ می شود و نقطه ضعف آن دسترسی کم تر به ایده های دور است. از آن جا که هر دوی اسن فرآیندها با پردازش خلاق در ارتباطند، افراد خلاق قادرند بسته به مقتضیات بافت حاضر به سرعت بین کنترل شناختی قوی و سست تغییر مسیر دهند.
زابلینا و رابینسون (2010) از تکلیف استروپ رنگ-کلمه ای استفاده کردند تا کنترل شناختی و انعطاف پذیری آن را بسنجند. کلمات «قرمز» و «سبز» به صورت پی در پی در صفحه ای سیاه ارائه می شدند و از شرکت کنندگان خواسته شد رنگ این کلمات را به عنوان قرمز یا سبز دسته بندی کنند. هر آزمایش هم به عنوان پرایم به کار می رفت و هم به عنوان هدف و به گونه ای کدگذاری شده بود که همخوانی آزمایش کنونی و قبلی را منعکس می نمود. مؤلفان متوجه شدند که انعطاف پذیری کنترل شناختی معنادار در هر دو سطح خلاقیت پایین و بالا مشهود است، اما نتایج حاکی از آنند که افراد دارای خلاقیت بالا در مقایسه با افراد دارای خلاقیت پایین میزان بیشتری از این اثر را نشان می دهند. این یافته که اصالت و عملکرد خلاق پیش بین های مثبت معنادار انعطاف پذیری کنترل شناختی هستند نیز از این مفروضه حمایت کرد. به علاوه، در آن مطالعه خلاقیت با عملکرد با عملکرد بهتر یا بدتر در تکلیف استروپ در ارتباط نبود. بنابراین زابلینا و رابینسون از این امر حمایت می کنند که به جای خود کنترل شناختی، سطوح بالاتر انعطاف پذیری کنترل شناختی مسئول اصالت خلاق است.
ما در این مطالعه از تکلیف نام گذاری رنگ استروپ، مشابه تکلیفی که توسط زابلینا و رابینسون (2010) استفاده شده بود، استفاده کردیم تا به بررسی این امر بپردازیم که آیا پردازش های شناختی دخیل در این تکلیف (به ویژه کنترل شناختی) با خلاقیت در ارتباط هستند و میزان این ارتباط چقدر است. ما دو گروه از دانشجویان را که از نظر مقتضیات مربوط به خلاقیت در رشته ی تحصیلی خود متفاوت بودند مورد آزمون قرار دادیم. یک گروه شامل دانشجویان طراحی با ملزومات مربوط به خلاقیت بالا در رشته ی تحصیلی خود و گروه کنترل متشکل از گروهی مرکب از دانشجویانی دارای ملزومات مربوط به خلاقیت کم تری قلمداد می شدند. برای سنجش خلاقیت به شیوه ای جامع، از سنجه های روان سنجی خلاقیت مختلف شامل آزمون های تفکر واگرای مجازی و همچنین دو سنجه برای خودسنجشی رفتار خلاق استفاده کردیم. آن گاه تفاوت های فردی در خلاقیت (از نظر گروه های خلاقیت و نمرات به دست آمده از سنجه های خلاقیت) با سنجه های عملکرد مختلف اقتباس شده از تکلیف استروپ ارتباط داده شدند (مثلاً گولدن، 1975؛ گروبورز و نکا، 2003؛ وارتانیان و همکاران، 2007؛ زابلینا و رابینسون، 2010) و هیچ فرضیه ی پیشینی در مورد رابطه ی خلاقیت و عملکرد استروپ تضمین شده نیست.