ترجمه فارسی عنوان مقاله
خاطرات کاذب کودکان: استخراج آسانتر از وقایع منفی نسبت به وقایع خنثی
عنوان انگلیسی
Children’s false memories: Easier to elicit for a negative than for a neutral event
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
32891 | 2008 | 5 صفحه PDF |
منبع
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Acta Psychologica, Volume 128, Issue 2, June 2008, Pages 350–354
فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده
کلید واژه ها
1.مقدمه
2.روش
2-1 شرکتکنندگان
2-2 مصالح
2-2-1 روایتهای حقیقی
2-2-2 روایتهای کاذب
2-2-3 عکسها
2-3 طراحی و فرایند
2-4 حساب کردن
3.نتایج
3-1 وقایع حقیقی
3-2 وقایع کاذب
شکل 1. درصد کودکانی که در مصاحبه 1 و 2 خاطراتی کاذب بدست آوردند
4.بررسی
کلید واژه ها
1.مقدمه
2.روش
2-1 شرکتکنندگان
2-2 مصالح
2-2-1 روایتهای حقیقی
2-2-2 روایتهای کاذب
2-2-3 عکسها
2-3 طراحی و فرایند
2-4 حساب کردن
3.نتایج
3-1 وقایع حقیقی
3-2 وقایع کاذب
شکل 1. درصد کودکانی که در مصاحبه 1 و 2 خاطراتی کاذب بدست آوردند
4.بررسی
ترجمه کلمات کلیدی
کودکان -
حافظه کاذب -
ظرفیت -
تئوری فازی ردیابی -
کلمات کلیدی انگلیسی
Children;
False memories;
Valence;
Fuzzy trace theory
ترجمه چکیده
مطالعه ی کنونی به بررسی نقش والنس (جذابیت ذاتی) در توسعه ی خاطرات کاذب کاشته شده در کودکان میپردازد. هفتاد و شش کودک هفت ساله به دو روایت حقیقی و یک روایت کاذب گوش دادند. روایت کاذب یا خنثی بود (رفتن به یک کلاس دیگر) یا از لحاظ احساسی منفی بود (اتهام معلم مبنی بر تقلب از بغل دستی). علاوه بر این، نیمی از کودکان موجود، به هنگام شنیدن روایتها، با عکس کلاس خود مواجه شدند. در طی دو مصاحبه، کودکان تمامی جزئیات ممکن را از وقایع حقیقی و کاذب به یاد آوردند. نتایج نشان داد که واقعه ی منفی، در مقایسه با واقعه ی خنثی، خاطرات کاذب بیشتری استخراح نمود. ارائه ی یک عکس حقیقی تاثیری بر توسعه ی خاطرات کاذب نداشت.
ترجمه مقدمه
مقالات زیادی نشان داده اند که استخراج خاطرات کاذب، به معنای خاطرات وقایعی که تجربه نشدند، هم در کودکان و هم در بزرگسالان نسبتا آسان است (برای مثال، لافتوس، 2004). برای مثال، لافتوس و پیکرل (1995) نشان دادند که قرار دادن شرکت کنندگان در معرض روایتهای تلقینی باعث پرورش توسعه ی خاطرات کاذب میشود. در مطالعه ی آنها، بزرگسالان به روایتهایی کاذب مبنی بر گم شدنشان در فروشگاهی بزرگ در دوران کودکی گوش دادند. در ادامه، از آنها خواسته شد هر چه میتوانند در مورد این واقعه به یاد آورند. پس از دو مصاحبه، 25% شرکت کنندگان (n=6) جزئیاتی در مورد واقعه ای که تجربه نکرده بودند توصیف نمودند. اخیرا، وید، گری، رید، و لیندزی (2002) قدرت تلقینی عکسهای دستکاری شده را نشان دادند. در بررسی آنها، بزرگسالان با عکسهایی کاذب مواجه شدند که تصویری از آنها را سوار بر یک بالون هوای گرم نشان میداد. در طی سه مصاحبه، از آنها خواسته شد که این واقعه را با تمامی جزئیات ممکن به یاد آورند. در نهایت، پنجاه درصد شرکت کنندگان (n = 10) با این واقعه ی بالون هوای گرم موافقت نمودند. علی رغم این دستاوردهای مستقیم، لیندزی، هاگن، رید، وید و گری (2004) اعتبار محیطی پارادایم عکس دستکاری شده را به چالش کشیدند. طبق استدلال این نویسندگان، مردم در زندگی واقعی به ندرت با عکسهای دستکاری شده مواجه میشوند. ولی آنها گاه به عکسهای حقیقی نگاه میکنند. برخی از روانپزشکان با گرایش خاطرات روانزخم برای کمک به بیماران خود در به یاد آوردن وقایع منفی کودکی خود، از عکسهای واقعی استفاده میکنند (مقایسه شود با پول، لیندزی، ممون و بل، 1995). برای بررسی تاثیرات عکسهای حقیقی بر توسعه ی خاطرات کاذب، لیندزی و دیگران (2004) نیمی از شرکت کنندگان بزرگسال خود را با عکسهای حقیقی کلاسی، در حکم نشانه ی راهنمای حافطه، مواجه کردند (شرط عکس). تمامی شرکت کنندگان روایتی کاذب از گذاشتن "اسلایم" (یک ترکیب ژلاتینی روشن که به عنوان اسباب بازی استفاده میشود) درون میز معلم خود در دوران کودکی دریافت نمودند. شصت و شش درصد شرکت کنندگان شرط عکس (n=18) خاطرهای کاذب از این واقعه بدست آوردند؛ اتفاقی که تنها برای 25% (n=5) شرکت کنندگان شرط بدون عکس رخ داد. لیندزی و دیگران این بحث را مطرح نمودند که سه مکانیزم ممکن است توجیهی برای این دریافتها باشند. اول، این که ارائه ی عکس ممکن است صحت ظاهری روایت تلقینی را تقویت نموده باشد. دوم، عکسها ممکن است شرکت کنندگان را به حدس و تفکر در مورد جزئیات این واقعهی کاذب تشویق نموده باشند. سوم، عکس ممکن است باعث بروز خاطراتی از جزئیات ادراکی (مانند ظاهر معلم) شده باشد که در ادامه ممکن است با جزئیات تصوری واقعه ی کاذب قاطی شده باشند.
مانند مطالعه ی لیندزی و دیگران، مطالعات بعدی متکی بر عکس برای تولید خاطرات کاذب در کودکان و بزرگسالان، به طوری انحصاری بر وقایع نشانگرای بیضرر تمرکز داشته اند (برای دیدی کلی رجوع شود به گَری و گِری، 2005). در نتیجه، وید و دیگران، به خاطرات کاذب یک بالون هوای گرم نگاه کردند در حالی که استرنج، سادرلند، و گری (2006) از نوشیدن یک فنجان چای با عضوی از خانواده ی سلطنتی انگلستان به عنوان یکی از وقایع نشانگرایشان استفاده کردند. اما موارد قانونی معمولا در مورد وقایعی منفی هستند. در نتیجه، این پرسش مطرح میشود که آیا ممکن است وقایع منفی به آسانی وقایع خنثی در معرض خاطرات کاذب قرار گیرند یا نه. علاوه بر این، هیچ کدام از مطالعات خاطره ی کاذبی که از عکسهای حقیقی استفاده نموده بر وقایع نشانگرای خنثی و منفی استفاده نکرده اند. علاوه بر این، مطالاعه ی تاثیر عکسهای حقیقی بر روی خاطرات وقایع منفی دارای اهمیتی عملی نیز میباشد، چرا که بسیاری از درمانهای روانزخم محور از عکس به عنوان ابزاری برای بررسی وقایع احساسی عمدتا منفی استفاده میکنند (پول و دیگران، 1995).
تنها تعداد قابل شماری از مطالعات از پارادایم روایت کاذب استفاده نموده اند برای بررسی این که آیا جذابیت ذاتی وقایع نشانگرای کاذب بر توسعه ی خاطرات کاذب تاثیر میگذارد یا نه. این مطالاعات با نتایجی متفاوت مواجه شده اند. برای مثال، سسی، لافتوس، لیختمان و براک (1994) نشان دادند که تعداد کمتری از کودکان با واقعه ی منفی کاذب (افتادن از سه چرخه و دریافت بخیه در پایشان) در مقایسه با واقعه ی مثبت کاذب (سوار شدن بر بالون هوای گرم) موافقت کردند. از طرف دیگر، هایمن، هازبند، و بیلینگز (1995) یافتند که در بزرگسالانی که در معرض اطلاعات بازخورد کاذب قرار گرفتند، احتمال توسعه ی خاطرات کاذب یک واقعه ی منفی (بستری شبانه در بیمارستان) و یک واقعه ی مثبت (مهمانی تولد همراه با پیتزا و دلقک) مساوی بود. در مجموع، تعداد اندکی از مطالعات شامل کودکان، خاطرات کاذب یک واقعه ی معتبر محیطی منفی را مورد بررسی قرار دادند.
هدف مطالعه ی کنونی بررسی نقش جذابیت ذاتی وقایع نشانگرا در توسعه ی خاطرات کاذب کودکان میباشد. ما این فرضیه را مطرح کردیم که یک واقعه ی نشانگرای منفی در مقایسه با واقعهای خنثی باعث ایجاد تعداد بیشتری خاطره ی کاذب خواهد بود. این تصور بر اساس یافته های اخیر تالمی و شرکا (2004، 2007) حاکی از این که اطلاعات احساسی منفی در مقایسه با اطلاعات خنثی در خاطره بیشتر مرتبط و واسته است، شکل گرفته بود. علاوه بر این، تحقیقات اشاره دارند که ساختارهای انجمنی موجود در زمینه ی اطلاعات احساسی ممکن است در طی این توسعه، زودتر از اطلاعات خنثی در دسترس باشند (برای مثال پولاک و کیستلر، 2002). در نتیجه، به حدی که خاطرات کاذب به ساختارهای مرتبط انجمنی وابسته هستند (برای بررسی، رجوع شود به گالو، 2006)، انتظار میرفت که روایت کاذب یک واقعه ی منفی نسبت به روایتی کاذب از یک واقعه ی خنثی خاطرات کاذب بیشتری استخراج کند. فرضیه ی ما مبنی بر این که یک واقعه ی نشانگرای منفی در مقایسه با یک واقعه ی خنثی، خاطرات کاذب بیشتری بوجود خواهد آورد، بر فرضیه ی احساس منفی متناقض نیز متکی است (پورتر، بلهاوس، مکدوگال، برینک و ویلسون، ارسال برای انتشار؛ پورتر، تیلور و برینک، ارسال برای انتشار). با توجه به این فرضیه، اطلاعات منفی علی رغم گذر زمان به خوبی به یاد میآید اما، نسبت به سایر اطلاعات، بیشتر در معرض خطر اعوجاج حافظه است. این پیشبینی متناقض میتواند از دیدگاهی تکاملی توصیف شود. بدین معنا که، با اینکه وقایع منفی باید برای جلوگیری از خطرات آینده به خوبی به یاد بمانند، احتساب اطلاعات مربوطه در مورد وقایع منفی از سایر منابع قابل اطمینان (برای مثال، خانواده، روانشناسان و یا محققین)، دارای ارزش تطبیقی خواهد بود. در واقع، مطالعات اخیر با استفاده از اطلاعات غلط، پارادایمهای کاشت اشاره دارند که اطلاعات منفی قابلیت تشکیل خاطره ی کاذب را افزایش میدهند (برای مثال، کندل، 2006؛ نوروکووا، برنستین، و لافتوس، 2004؛ پورتر، اسپنسر، و برت، 2003؛ پورتر، یویل و لهمان، 1999). به گفته ی پورتر و شرکا (ارسال برای انتشار) احساس شدید (منفی) مربوط به اطلاعات منفی، حافظه را از تاثیرات خاطره ی کاذب محافطت نمیکند بلکه در واقع احتمال اعوجاج خاطره را افزایش میدهد. یک از اهداف فرعی مطالعه ی کنونی بررسی این است که آیا ارائه ی عکسی حقیقی بر میزان خاطرات کاذب تاثیر خواهد گذاشت یا نه. برای آزمایش این، یک روایت کاذب منفی یا خنثی در دو حالت همراه عکسی حقیقی و بدون آن، به کودکان ارائه شد. بر اساس مطالعه ی لیندزی و دیگران (2004)، انتظار میرفت که یک عکس حقیقی خاطرات کاذب را برای هر دوی وقایع نشانگرای منفی و خنثی ترویج دهد.