ترجمه فارسی عنوان مقاله
دیدگاه اقتصادی سیاسی درباره نابرابری پایدار، تورم و توزیع مجدد
عنوان انگلیسی
A political economy perspective on persistent inequality, inflation, and redistribution
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
3223 | 2010 | 12 صفحه PDF |
منبع
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Economic Modelling, Volume 27, Issue 5, September 2010, Pages 1199–1210
فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده
کلیدواژهها
1.مقدمه
2.محیط اقتصادی
3.نتایج مبتنی بر آزمایشهای عددی
4.ملاحظات نهایی
ضمیمه A
کلیدواژهها
1.مقدمه
2.محیط اقتصادی
3.نتایج مبتنی بر آزمایشهای عددی
4.ملاحظات نهایی
ضمیمه A
ترجمه کلمات کلیدی
- اقتصاد سیاسی - تورم - نابرابری - توزیع مجدد -
رای گیری -
کلمات کلیدی انگلیسی
Political economy,Inflation,Inequality,Redistribution,Voting,
ترجمه چکیده
در این مقاله، دینامیکهای ارتباط بین نابرابری و تورم را از دیدگاه اقتصاد سیاسی بررسی میکنیم. مدل موازنه عمومی دینامیک ساده را بررسی میکنیم که در آن کارگزارها درباره نرخ تورم مطلوب در هر دوره رایگیری میکنند، نابرابری پایدار است. تورم در مدلمان مکانیسم توزیع مجدد است، و متوجه میشویم ارتباط بین نابرابری و تورم در هر دوره یا در طی زمان وابسته به پارامترهای مرتبط ترجیحی و نهادی است. علاوه بر این، متوجه میشویم تفاوتها در توزیع ابتدایی ثروت میتواند مجموعهای از الگوهای تکامل ارتباط تورم و نابرابری ایجاد کند. در ارتباط با منابع موجود، مدلمان منجر به پیشبینیهای دقیقتر درباره همبستگی تورم-نابرابری شده است. به این منظور، نتایج منابع تجربی موجود درباره ارتباط تورم و نابرابری باید با احتیاط تفسیر شوند.
ترجمه مقدمه
تجربه عملی برخی کشورها قبل از استقلال بانک مرکزی نشان دهنده تنوع بسیار زیاد در پیامدهای اقتصادی است. با این حال، ویژگی رایج این تنوع وجود نوسان معنیدار در تورم، نابرابری و سایر ارقام کلی اقتصادی است. مدلهای اولیه اقتصاد سیاسی به این عقیده رسیدند که این نوسانهای تورم تحت القاء سیاسی بودهاند. مقاله اصلی که به این موضوع میپردازد مربوط به هافمن (1997) است. در مدل موازنه دینامیک ساخته شده برای تحلیل پیامدهای درجات متفاوت استقلال بانک مرکزی، هافمن نشان میدهد وقتی کارگزارها مجاز به رایگیری درباره نرخ تورم مطلوب و مالیات نیروی کار برای تامین مالی هزینه دولت میشوند، نوسان زیادی در تورم، خروجی و سرمایهگذاری دیده میشود. از سوی دیگر، اگر بانک مرکزی به این مفهوم مستقل باشد که دستگاهها مجاز به رایگیری درباره تورم و مالیات نباشند، این نوسانها مطرح نمیشوند.
بررسی این موضوع در ادامه جالب است که چرا این نوسانها به سادگی در نتیجه امکان تاثیرگذاری اقتصاد سیاسی بر تعیین سیاستهای بانک مرکزی رخ میدهد. یعنی، رفتار کارگزاران اقتصادی که باعث این نوسانها میشود باید منطق اقتصادی زیربنایی داشته باشد. بنابراین مجموعه متوالی منابع به نابرابری به عنوان مکانیسم اصلی ورای این پیامدها پرداختهاند. برای مثال، منطق نظری فراهم شده در دالماس و همکاران (2000)، نشان میدهد تورم مکانیسم توزیع مجدد است، یعنی در حضور نابرابری احتمالاً فشار سیاسی بیشتر بر مقامات پولی اعمال شده تا از تورم به عنوان مکانیسم توزیع مجدد استفاده کنند.
مشابه با روح این مقاله، انبساط بهاتاچاریا و همکاران (2005) است، که در آن کمک هزینه به این خاطر داده شد که برخی کارگزاران اقتصادی بتوانند خودشان را در برابر تورم با حفظ داراییهایی که تابع مالیات تورم نیست محافظت کنند. برخلاف رابطه مثبت پیشنهادی توسط دالماس و همکاران (2000)، آنها دریافتند رابطه بین تورم و نابرابری یکنواخت نیست. با این حال، هر دوی این مقالهها کاربردهای دینامیک مدلهایشان را بررسی نمیکنند. در این مفهوم، به صورت مستقیم به ارتباط تورم-نابرابری به عنوان منبع نوسانهای مشاهده شده در دادهها نمیپردازند. علاوه بر این، در حالی که مدل هافمن (1997) الگوهای دینامیک تورم تحت القاء سیاسی را بررسی میکند، این نوسانها معمولاً دارای ماهیت بسیار صاحب سبک هستند.
برای این منظور، ترکیبی از رویکردهای متفاوت مشروح در بالا تضمین شده است. به صورت آرمانی، مدلی پویا همانند مدل رویکرد هافمن (1997) میخواهیم، در حالی که در عین حال حوزهای برای بررسی ارتباط تورم-نابرابری ملاحظه شده در بهاتاچاریا و همکاران (2005) فراهم میکنیم. بنابراین این مقاله مدلی را بررسی میکند که گسترش مدل بهاتاچاریا و همکاران (2005) است. به خصوص، دینامیکها را با مجازسازی کارگزارها به ترک میراث برای نسل بعد گنجاندیم. علاوه بر این، مکانیسم جایگزین توزیع مجدد موجود در مدلمان مالیاتدهی تصاعدی است. این موضوع اهمیت ویژهای دارد چرا که بهاتاچاریا و همکاران (2005) تا حدی جایگزین رگرسیو مالیاتهای ارقام کل را بررسی کردند، که احتمالاً درباره همبستگی تورم –نابرابری جانبداری میکند. (آلبانسی، 2007). به عبارت دیگر، مدلهای اقتصاد سیاسی موجود تلاشی برای بررسی رابطه تورم –نابرابری در حضور ابزار جایگزین توزیع مجدد نمیکنند. با این حال، بدون شک، این بررسی بسیار مهم است- تورم به عنوان مکانیسم توزیع مجدد نسبتاً مهم نخواهد بود به شرطی که سایر مکانیسمهای توزیع مجدد کافی باشند.
در ثانی، شواهد تجربی برخی اقتصادهای در حال توسعه آمریکای لاتین و اقتصادهای دیگر دورههایی از چرخههای نابرابری و نرخ میانگین سالانه تورم را نشان میدهد، که در آن نابرابری با استفاده از ضرائب جینی توزیع درآمد اندازهگیری شده است. این چرخهها در طول دورههای زمانی قبل از اجرای اصلاحات اقتصادی کلان در رابطه با ارتقاء استقلال بانکهای مرکزی انجام شد. برای مثال، بیترنکورت (2009)، آکموگلو و همکاران (2003) و کوکایرمن و همکاران (1992،2002) را ببینید. علاوه بر این چند آمار توصیفی درباره الگوهای تورم و نابرابری چند کشور آمریکای لاتین در شکل 1 نمایش دادهایم. برای مثال، در مورد کشور برزیل، تغییرات تورم الگویی مشابه با تغییرات نابرابری را نشان میدهد. از سوی دیگر، الگوی تورم – نابرابری در مکزیک دورههایی از حرکت رو به بالا در تورم مصادف با حرکت رو به پایین نابرابری نشان میدهد. سایر کشورها ظاهراً حداکثر دو نوع الگو را نشان میدهند. یعنی، چند دوره با تغییر مشترک معیارها در آنها هست، در حالی که در سایرین این معیارها ارتباط منفی دارند.
با توجه به رخداد این الگوها در دورههایی دقیقاً مصادف با اوقاتی که در آنها بانکهای مرکزی این کشورها تابع فشار سیاسی بودند، مطالعه مدلهایی مورد علاقه است که این نوسان را در نتیجه فرایند سیاسی شرح دهند. همانطور که در بالا ذکر کردیم، مدلهای هافمن (1996، 1997) تا حدی به این مسئله با این مفهوم میپردازند که چرخههایی تحت القاء سیاسی در مسیر زمانیِ ارقام کلی اقتصادی تولید کنند. علاوه بر این گفتیم این الگوها دارای سبک هستند و نظریه اصلی به صورت اختصاصی برای پرداختن به نوع تنوع مشاهده شده در دادهها طراحی نشده است. به خصوص، در حالی که اثر هافمن بیشتر به مسیر زمانی مجزای ارقام کلی اقتصادی میپردازد، به صورت اختصاصی پیوند تورم و نابرابری را از نقطه نظر دینامیک تلقی نمیکند.
برای پرداختن به مسائل بالا، مدل موازنه عمومی دینامیک ساده را بررسی میکنیم که در آن کارگزارها درباره نرخ تورم مطلوب در هر دوره رای میدهند و نابرابری پایدار است. این مدل متغیری از برخی مدلهای اقتصاد سیاسی ایستا است که در بالا بررسی شد، برای مثال دالماس و همکاران (2000) و بهاتاچاریا و همکاران (2005)، همراه با میراث ادغامی که به صورت مکانیسم تداوم نابرابری معرفی شد. به دلیل قبلی، بسته به شرایط ابتدایی، و محیط مورد نظر، چند احتمال برای تکامل ارتباط تورم و نابرابری وجود دارد که به صورت مختصر در زیر بررسی خواهیم کرد. این موضوع احتمالاً به ویژه در صورتی مطرح میشود که ارتباط ایستا بین تورم و نابرابری یکنواخت نباشد و ناشی از ویژگی جالب این مدلها باشد: برای مثال تکامل نابرابری در این مدلها داخلی است. یعنی، مدل اختصاصی نابرابری بر نرخ تورم مطلوب تاثیرگذار است، که در نتیجه نابرابری توزیع ثروت را در دوره بعدی تعیین میکند و بر نرخ تورم دوره بعد تاثیرگذار است و غیره.
برای مثال، میتوانیم حدس بزنیم که بسته به شرایط ابتدایی، ممکن است سناریوی ذیل ظاهر شود. در حضور نابرابری ایجاد شده توسط ارتباطات بین نسلی، افزایشهای ابتدایی میتواند منجر به تورم بیشتر شود، که ممکن است باعث کاهش نابرابری توسط فرایند توزیع مجدد یا کاهش نرخ افزایش نابرابری شود. در مورد دوم، افزایش بیشتر تورم در نهایت باعث کاهش نابرابری خواهد شد و منجر به کاهشهای بعدی تورم با توجه به دلایل اقتصادی سیاسی میشود. میتوان با چرخههای احتمال فعالیت کرد که در آن الگو ابتدائاً برای نمایش منحنی U شکل برعکس ظاهر میشود و در ادامه خودش معکوس میشود.