ترجمه فارسی عنوان مقاله
مذهب، نابرابری درآمد و اندازه دولت
عنوان انگلیسی
Religion, income inequality, and the size of the government
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
7477 | 2013 | 10 صفحه PDF |
منبع
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Economic Modelling, Volume 30, January 2013, Pages 225–234
فهرست مطالب ترجمه فارسی
چکیده
مقدمه
مدل
تحلیل تجربی
نتیجه گیری
ضمائم
ترجمه کلمات کلیدی
- دین - کمک های داوطلبانه - مالیات -
توزیع مجدد - نابرابری درآمد
کلمات کلیدی انگلیسی
Religion,Voluntary donations,Taxation,Redistribution,Income inequality,
ترجمه چکیده
تحقیقات تجربی اخیر نشان داده اند که کشورهای مذهبی تر نابرابری درآمد بیشتری دارند. معتقدیم که این موضوع به علت سطح پائین تر خدمات دولتی موردتقاضا در این کشورها است. مذهب افراد را تشویق می کند که کمک خیریه کنند و این موضوع باعث می شود که آنها کمک خصوصی و داوطلبانه را به کمک از طریق دولت ترجیح دهند. به میزانی که اولویت های شهروندی در نتایج سیاستی منعکس می شود، مذهبی بودن منجر به سطوح پائین تر مالیات و از این رو سطوح پائین تر مصرف کالای عمومی و بازتوزیع می شود. از این رو معیارهای درآمد معمولاً انتقال های خصوصی را به طور کامل در نظر نمی گیرند و این موضوع نابرابری درآمدی اندازه گیری شده را افزایش می دهد. این ایده ها را در مدل تعادل عمومی اقتصاد سیاسی فرموله می کنیم و همچنین نشان می دهیم که داده های فراکشوری مفاهیم مدل مان را تأیید می کنند.
ترجمه مقدمه
محققین مدت زیادی است که تأثیرات اقتصادی مذهب را بررسی می کنند. مسلماً Weber(1905) یکی از نخستین کسانی بود که گفت مذهب نقشی مهم در توسعه اقتصادی بازی می کند. با این حال افزایش نوشته ها درباره اقتصاد مذهبی با استفاده از تکنیک های اقتصادی مدرن نسبتاً تازه است. پس از کار اولیه Azzi and Ehernberg(1975)، اقتصاددانان پتانسیل تعاملات بین مذهب و گستره ای از متغیرهای اجتماعی-اقتصادی را کاوش کرده اند. برای مثال، Lehrer and Chiswick(1993) تأثیرات مذهب را بر ازدواج بررسی کرده-اند، Lehrer(1995)، Lehrer(1996) و Lehrer(1999) به ترتیب عرضه نیروی کار، باروری و پیشرفت تحصیلی را بررسی کرده اند. از سوی دیگر Barro and McLeary(2006) و McLeary and Barro(2006) نقش مذهب در تکامل متغیرهای گوناگون اقتصادی را تحلیل کرده اند و Barro and McLeary(2003a, 2003b) و Jaffe(2005) توسعه اقتصادی، و Huber(2005) نگرش های سیاست اجتماعی را تحلیل کرده اند.
اخیراً تحقیقات درباره رابطه بین مذهب و همبسته های اجتماعی-اقتصادی آن نشان داده است که کشورهای مذهبی تر دارای سطوح بالاتر نابرابری درآمد هستند. (Norris and Inglehart 2004; Palani, 2008; Rees, 2009) این یافته های تجربی جالب توجه درباره علیت ایجاد پرسش می کند، تعاملات بین مذهبی بودن و نابرابری درآمد شامل دو مسیر علیت است. از یک سو، جامعه نابرابرتر ممکن است عاملی برای حس امنیت کمتر (مادی و روحی) می شود و این موضوع ممکن است جامعه را به سوی مذهب همچون منبع آسایش رهنمون کند. (Norris and Inglehart 2004; Rees, 2009) بر طبق این دیدگاه کشورهای نابرابرتر در نتیجه مذهبی ترند. از سوی دیگر مذهبی بودن ممکن است با کاهش مشوق ها برای جنگیدن علیه کمبودهای جدی مانند نابرابری اقتصادی به افراد در مواجهه بهتر با رویدادهای جانبی زندگی کمک کند و در نتیجه باعث باقی ماندن این نابرابری شود. (Palani, 2008) این استدلال موجب می شود که نابرابری درآمدی بیشتری در کشورهای مذهبی تر انتظار داشته باشیم.
در این مقاله به دو شیوه به این نوشته ها کمک می کنیم. نخست مکانیسم نظری بدیلی ارائه می کنیم که مذهبی بودن را به نابرابری درآمد پیوند می زنند. در مکانیسم مان، مذهبی بودن به نابرابری درآمد می انجامد. دوم اینکه این مکانیسم نظری را در زمینه مدل ساده ای از تعادل عمومی اقتصادی-سیاسی فرموله می کنیم در نتیجه چارچوبی ارائه می کنیم که می توان آن را در مطالعات مشابه در آینده استفاده کرد. از نظرگاه مدل نظری مان، پیوندهای نظری جالب توجه دیگری را بین مذهبی بودن و مجموع اقتصاد کلان-سیاسی کشف می-کنیم و در پی آن شواهد تجربی را اثبات می کنیم. در زیر، هریک از این کمک های نظری را به دقت توضیح می دهیم.
نخست اینکه بر خلاف مطالعات بالا که به نقش مذهب در تأمین امنیت فردی و مکانیسم مواجهه با سختی-های اجتماعی-اقتصادی می پردازند، استدلال مان بر نقش مذهب در تأمین مشوق ها-پاداش یا مجازات- برای کمک های خیریه/اعانه ها تأکید می کند. همانطور که McCleary(2007) استدلال کرد، تمام مذهب های عمده جهان آموز ه های شان پیوندی بین اقدامات خیریه در این زندگی و شرایط فردی پس از مرگ برقرار می-کنند، واژه ای که او ابداع می کند «شایستگی رستگاری » است. مک کلیری همچنین شواهدی ارائه می کند که تنوع عقاید درباره دنیای پس از مرگ به تفاوت ها در مشوق ها به منظور اقدامات خیریه و به ویژه برای کمک-های خیریه برمی گردد. برای یک اقتصاددان مفهوم شایستگی رستگاری همانند نظریه سرمایه گذاری پس از مرگ است که برای بار نخست توسط Azzi and Ehrenberg(1975) بیان شد و ستون فقرات تحلیل نظری مان در بخش 2 است.
چند مطالعه اخیر با استفاده از داده های حاصل از کشورهای مختلف شواهد تجربی را برای وجود شایستگی رستگاری ارائه کرده اند. Brooks(2003) نشان می دهد که در ایالات متحده مذهبی ها 25 درصد بیشتر از غیرمذهبی ها کمک نقدی اعطا می کنند (91 درصد در مقابل 66 درصد) و آنها بصورت میانگین 1400 دلار بیشتر اعطا می کنند. او همچنین دریافت که اسپانیولی ها بیست درصد کمتر از آمریکایی ها خودشان را در دسته «مذهبی» ها قرار می دهند، کمتر از نصف آنها کمک خیریه می کنند، و اسپانیا بالاترین سطح کمک خیریه به ازای سرانه در کشورهای غربی اروپا دارد. Blomberg et al. (2006) با استفاده از پیمایش مخارج مصرف کننده درباره مصرف و الگوهای کمک مذهبی نشان دادند که مردم در ایالات متحده معتقدند مذهب هم در مصرف زندگی ارزش تولید می کند و هم سرمایه گذاری پس از مرگ است. Tao and Yeh(2007) با بررسی پیامدهای موردانتظار رفتار خیریه در مذهب های گوناگون پس از مرگ عقاید مختلف را در تایوان رتبه بندی کردند و دریافتند که افراد دارای انتظارات بالاتر برای پاداش های پس از مرگ (مسیحی-ها) بصورت معناداری بیشتر از افرادی که معتقدند ارتباط کمی بین خیریه و زندگی پس از مرگ وجود دارد (مذاهب قومی و بی خدایان) کمک خیریه می کنند. Thornton and Helms(2010) شواهد مشابهی برای ایالات متحده درباره رابطه بین رفتار خیریه و عقیده به زندگی پس از مرگ یا خدا ارائه کردند. آنها همچنین شواهدی ارائه کردند که پیروان مذاهب دارای معیار شایستگی رستگاری ضعیف مانند پروتستان ها و باپتیست-ها (برخلاف پیروان مذاهب دارای معیار شایستگی رستگاری بالا مانند یهودیت و پنطیکاستیالیزم، و کاتولیسم در وسط مقیاس شایستگی) حساسیت نسبتاً بیشتری به تغییرات در مشوق های اقتصادی برونی [برون زا] مانند یارانه های مالیاتی برای کمک خیریه نشان می دهند. این خانوارها رفتاری مشابه با خانوارهای سکولار دارند زیرا ایمان آنها مشوق خاصی پس از مرگ ارائه نمی کند. مخرج مشترک تمام این مثال ها آن است که شایستگی رستگاری گرایش به کمک خصوصی و داوطلبانه را به جای اجبار دولتی افزایش می دهد.
مشوق هایی که شایستگی رستگاری برای کمک خیریه خصوصی ایجاد می کند نخستین بلوک سازنده را در نظریه مان درباره رابطه بین مذهبی بودن و نابرابری درآمد تشکیل می دهند. به طور خاص با الهام از شواهد تجربی فوق استدلال می کنیم که این نقش مذهب در تأثیرگذاری بر نگرش خیریه مردم پیامد سیاسی-اقتصادی مهمی دارد: افرادی که اهمیت بیشتری به شایستگی رستگاری می دهند با ثابت ماندن تمام عوامل دیگر (به طور مثال مسیحیان نسبت به مذاهب قومی در تایوان و یهودی ها نسبت به کاتولیک ها و به نوبه خود پروتستان ها و باپتیست ها در ایالات متحده) گرایش بیشتری به ارائه کمک مالی شان بصورت خصوصی در مقایسه با روش دولتی برای کالاهای جمعی دارند. (مانند کمک مالی به فقرا و نیازمندان، یعنی بازتوزیع درآمد و/یا تدارک انواع گوناگون کالاها و خدمات عمومی) به این ترتیب، بصورت میانگین افراد مذهبی در قیاس با افراد سکولار احتمالاً تدارک خصوصی را به تدارک توسط دولت ترجیح می دهند. اگر خروجی های سیاست تغییرات در اولویت های شهروندان را نشان دهد، می توانیم همچنین انتظار داشته باشیم که کشورهای مذهبی تر سطوح پائین تری از مالیات و هزینه دولتی داشته باشند. در مقابل می توانیم انتظار داشته باشیم که اندازه دولت در کشورهای مذهبی تر کوچک باشد.
استدلالی شبیه استدلال مان در Gill and Lundsgaarde(2004)، Clarkk and Lelkes(2004)، Hungerman(2005) و Scheve and Stasavage(2006) وجود دارد. آنها به شیوه ای متفاوت می-گویند که مذهب و هزینه رفاه دولتی مکانیسم های جایگزین برای تأمین بیمه اجتماعی است. با این حال مفهوم شایستگی رستگاری و تأثیر مرتبط مذهب بر نگرش افراد درباره کمک خیریه در گزارش های آنها وجود ندارد. همچنین آنها آنطور که ما در این مقاله ادعا می کنیم ادعا ندارند که رابطه ای منفی بین مذهبی بودن و اندازه کلی دولت وجود دارد. (اندازه کلی دولت علاوه بر هزینه رفاهی شامل هزینه روی کالاهای عمومی و خدمات است) و آخرین موضوع اینکه، که البته موضوع بی اهمیتی نیست، پیامدهای مذهبی بودن را برای توزیع درآمد نمی کاوند.
سپس استدلال می کنیم که این رابطه منفی بین مذهبی بودن و اندازه دولت کلید درک رابطه مثبت بین مذهبی بودن و نابرابری درآمد است. برای در نظر گرفتن این موضوع، توجه کنید که مذهبی بودن بصورت بالقوه به دو شیوه متضاد بر توزیع درآمد تأثیر می گذارد. از یک سو، چون که دولت های کشورهای مذهبی تر کوچکتر خواهند بود، منابع کمتری برای اختصاص به اهداف بازتوزیع دارند و این موضوع بر توزیع درآمد ضربه می زند. (تأثیر کاهش برابری) از سوی دیگر، همچنین مذهبی بودن می تواند برای بهبود توزیع درآمد در کشور کار کند چون که میل فرد را برای کمک های دواطلبانه به فقرا افزایش دهد. (تأثیر افزایش برابری) در حالیکه این تأثیر دوم مذهب در اصل خوب است، بعید است در معیارهای نابرابری درآمد منعکس شود. (حداقل نه به صورت کامل) این موضوع به آن خاطر است که معیارهای درآمد (معیارهای که نابرابری درآمد بر آنها مبتنی است) معمولاً به صورت کامل بخشی از درآمد حاصل از دریافت اعانه ها را در نظر نمی گیرند . در نتیجه تأثیر کاهش برابری مذهب بر تأثیر افزایش برابری غالب است و بدین موجب مقدار نابرابری درآمد اندازه گیری شده را افزایش می دهد.
دومین کمک عمده این مقاله فرموله کردن این ایده ها درون زمینه مدل ساده تعادل عمومی اقتصادی سیاسی هم راستا با Meltzer and Richard(1981) است. دولت مالیات ها را جمع می کند و از عایدات برای تأمین مالی کالاهای عمومی و بازتوزیع ثروت از ثروتمندان به فقرا استفاده می کند واسط ها تنها در درآمدهای اولیه بیرونی شان متناجس اند. این ساختار پایه ملتزر-ریچارد (که ساختار مناسبی برای تحلیل رابطه بین توزیع درآمد و اندازه دولت است) را بسط می دهیم تا چارچوبی ایجاد کنیم که به ما اجازه تحلیل همزمان رابطه میان کمک های خیریه با انگیزه مذهبی و توزیع درآمد و اندازه دولت را می دهد. به این منظور، از Azzi and Ehrenberg(1975) پیروی می کنیم و ساختار پایه ملتزر-ریچارد را با مدلسازی مذهبی بودن به عنوان شدت رضایت حاصل از کمک های خیریه برای کالاهای عمومی تکمیل می کنیم. به طور خاص، فرض می-کنیم که واسط هرچقدر مذهبی تر باشد، رضایتی که از کمک خیریه بدست می آید بیشتر است. در مدل Azzi and Ehrenberg(1975) همانند مدل خودمان کمک انجام گرفته توسط واسط را می توان به عنوان قربانی کردن مصرف کنونی به ازای مصرف بیشتر در زندگی پس از مرگ دید. سپس نشان می دهیم که برای نرخ ثابت معین (یعنی، برای اندازه معین دولت)، مذهبی تر بودن منجر به کمک خیریه بیشتر در تعادل می شود و در نتیجه توزیع درآمد واقعی-و نه لزوماً اندازه گیری شده- به علت تأثیر افزایش برابری افزایش می-یابد.
سپس نرخ توسعه را در اقتصاد ایجاد می کنیم. به این منظور، این مدل را در مرحله پیشینی قرار می دهیم که واسط ها بصورت جمعی درباره نرخ مالیات در اقتصاد تصمیم می گیرند. تفاوت ها در درآمدهای اولیه ناشی از اولویت های مختلف برای نرخ بهره تفسیر می شود. از قاعده رأی دهنده میانی استفاده می کنیم که بموجب آن نرخ مالیات تعادل توسط واسط دارای درآمد میانی انتخاب می شود. نخستین نتیجه این مقاله آن است که تحت پیش فرض های معتدل، مذهبی تر بودن منجر به نرخ مالیات تعادل پائینتر می شود. یعنی دولت کوچک تر می شود. بینش پشت این نتیجه ساده است. وقتی مقدار بهینه ای کالای عمومی تأمین شده است، مذهبی-بودن یعنی واسط هایی که ترجیح می دهند بازتوزیع را به جای ابزارهای اجباری بصورت داوطلبانه انجام دهند، همچنان که واسط ها رضایت مستقیم را نه از کمک های تحمیلی دولت به شکل مالیات بلکه از اعانه های داوطلبانه کسب می کنند. می توانیم بلافاصله نتیجه دوم را بگیریم: چون مذهبی تر بودن منجر به نرخ مالیات تعادل پائین تر می شود، همچنین منجر به سطوح پائین تر کالای عمومی و بازتوزیع عمومی در تعادل می شود. کاهش بازتوزیع عمومی به نوبه خود به علت تأثیر کاهش نابرابری، نابرابری درآمد را در اقتصاد کاهش می دهد.
با استفاده از داده های فراکشوری پیش بینی های مدل نظری مان را آزمایش کرده ایم. در این مقاله نه تنها از شاخص «اعتقاد به زندگی پس از مرگ» به علت قرابت آن با مدلسازی نظری مان درباره مذهب به عنوان معیار مذهبی بودن استفاده کردیم بلکه حتی حساسیت به نتایج مان را با معیارهای بدیل بررسی کردیم. سازگار با Norris and Inglehart(2004)، Palani(2008) و Rees(2009) دریافتیم که همبستگی مثبت قابل-توجهی بین مذهبی بودن (که با شاخص اعتقاد به زندگی پس از مرگ اندازه گیری شد) و نابرابری درآمد (که با شاخص جینی اندازه گیری شد) در طیف وسیعی از کشورها از جمله کشورهای پیشرفته و کمتر پیشرفته وجود دارد. نمودار بصری این یافته مهم در شکل 1 ارائه شده است. سپس نشان می دهیم که همبستگی منفی بین مذهبی بودن و هزینه رفاه دولت وجود دارد، بنابراین این موضوع یافته های Gill and Lundsgaarde(2004)، Scheve and Stasavage(2006) و دیگران را تأیید می کند. با این حال فراتر از این مطالعات می رویم و نشان می دهیم که همبستگی منفی همچنین بین مذهبی بودن و هزینه کل دولت و همچنین بین مذهبی بودن و هزینه دولت به استثنای هزینه رفاه وجود دارد. این یافته نشان می دهد که ممکن است اولویت ذاتی مذهب دولت کوچک تر باشد و هزینه کمتر رفاه که در کشورهای مذهبی تر مشاهده می شوند و بوسیله این مطالعات مستند شده است تنها نمود این چشم انداز کلی تر باشد. تمام این یافته های تجربی با پیش بینی های حاصل از مدل نظری مان سازگار است.
این مقاله به شکل زیر پیش می رود. بخش 2 مدل نظری را ارائه و نتایج مهم را بیان می کند. بخش 3 پیش-بینی های مدل را بصورت تجربی و با استفاده از داده های فراکشوری آزمایش می کند. بخش 4 نتیجه گیری است. تمام اثبات ها در ضمیمه آمده اند.