ترجمه فارسی عنوان مقاله
شناخت اعتماد مفرط : نظریههای هوش، توجه گزینشی، خودارزیابی معیوب
عنوان انگلیسی
Understanding overconfidence: Theories of intelligence, preferential attention, and distorted self-assessment ☆
کد مقاله | سال انتشار | تعداد صفحات مقاله انگلیسی |
---|---|---|
74222 | 2016 | 7 صفحه PDF |
منبع
Publisher : Elsevier - Science Direct (الزویر - ساینس دایرکت)
Journal : Journal of Experimental Social Psychology, Volume 63, March 2016, Pages 94–100
فهرست مطالب ترجمه فارسی
نکات برجسته
چکیده
۱- مقدمه
۲- بررسی حاضر
۳-۱ تحقیق ۱: نظریههای هوش و اعتماد مفرط
۳.۱ روش تحقیق
۱.۱. ۳. ۳۷ نفر
۳.۱.۲. شرکت کنندگان
۳.۲ نتایج و بحث
۴- تحقیق ۲: نظریههای هوش و تخصیص توجه
۴.۱ روش تحقیق
۴.۱.۱ جمعیت آماری
۴.۱.۲ فرایند تحقیق
۴.۲ نتایج و بحث
۴.۲.۱ دشواری آیتم
۴.۲.۲ تخصیص توجه
۴.۲.۳ اعتماد مفرط
۴.۲.۴ واسطه
۵- تحقیق ۳: دستکاری توجه
۵-۱ روش تحقیق
5.1. مواد و روش ها
۵.۱.۱ جمعیت آماری
۵.۱.۲ اجرا
۵.۲ نتایج و بحث
۶- بحث کلی
ضمیمه ۱ و مطالب تکمیلی
شکل ۱: نظریههای تاثیر اتفاق طبیعی (تحقیق ۱ و ۳) و تحقیق دستکاری شده ( تحقیق ۲) هوش روی اعتماد مفرط.
شکل ۲: آثار غیرمستقیم حالت مقاله روی اعتماد مفرط از طریق تخصیص توجه به مسائل دشوار و راحت ( تحقیق ۲).
چکیده
۱- مقدمه
۲- بررسی حاضر
۳-۱ تحقیق ۱: نظریههای هوش و اعتماد مفرط
۳.۱ روش تحقیق
۱.۱. ۳. ۳۷ نفر
۳.۱.۲. شرکت کنندگان
۳.۲ نتایج و بحث
۴- تحقیق ۲: نظریههای هوش و تخصیص توجه
۴.۱ روش تحقیق
۴.۱.۱ جمعیت آماری
۴.۱.۲ فرایند تحقیق
۴.۲ نتایج و بحث
۴.۲.۱ دشواری آیتم
۴.۲.۲ تخصیص توجه
۴.۲.۳ اعتماد مفرط
۴.۲.۴ واسطه
۵- تحقیق ۳: دستکاری توجه
۵-۱ روش تحقیق
5.1. مواد و روش ها
۵.۱.۱ جمعیت آماری
۵.۱.۲ اجرا
۵.۲ نتایج و بحث
۶- بحث کلی
ضمیمه ۱ و مطالب تکمیلی
شکل ۱: نظریههای تاثیر اتفاق طبیعی (تحقیق ۱ و ۳) و تحقیق دستکاری شده ( تحقیق ۲) هوش روی اعتماد مفرط.
شکل ۲: آثار غیرمستقیم حالت مقاله روی اعتماد مفرط از طریق تخصیص توجه به مسائل دشوار و راحت ( تحقیق ۲).
ترجمه کلمات کلیدی
اعتماد به نفس کاذب؛ نظریه ضمنی - تخصیص توجه؛ خود بینش؛ خود ارزیابی - طرز فکر رشد؛ طرز فکر ثابت - فراشناخت
کلمات کلیدی انگلیسی
Overconfidence; Implicit theories; Attention allocation; Self-insight; Self-assessment; Growth mindset; Fixed mindset; Metacognition
ترجمه چکیده
دانستن ندانستهها برای یادگیری اهمیت حیاتی دارد. با این حال، مردم نوعا جرات خویش را بیشتر از اندازه تخمین میزنند – ولی این موضوع درمورد همه صادق است؟ طی سه نمونه تحقیق اطمینان مضائف افراد و علت آن مورد بررسی قرار گرفت. تحقیق ۱ نشان داد شرکت کنندگانی که پیرو نظریه هوش ذاتی (ثابت) هستند، یعنی کسانی که از اطلاعات منفی اجتناب میکنند، در مقایسه با کسانی که پیرو نظریههای افزایشی هستند،به شکل معنی داراعتماد مفرطدر آنها بیشتر است. در تحقیق ۲، شرکتکنندگانی که در مورد نظریه هوش ذاتی آموزش دیده بودند در مقایسه با کسانی که در مورد نظریه هوش افزایشی آموزش دیده بودند، توجه کمتری به مسائل دشوار نشان دادند. شرکتکنندگان تحت شرایط نظریه ذاتی در ضمن در مقایسه با کسانی که تحت شرایط نظریه افزایشی قرار گرفتند اعتماد مفرطبیشتری نشان دادند، و این تفاوت در اعتماد مفرطتحت تمایل مشاهده شده در توجه به مسائل دشوار تعدیل شده بود. سرانجام، در تحقیق ۳، هدایت توجه شرکتکنندگان به جنبههای دشوار تکلیف اعتماد مفرط را در کسانی که توجه بیشتری به نظریههای هوش ذاتی داشتند کاهش داد. مفاهیم مربوط به خودارزیابیهای سوگیرانه که در یادگیری میتوانند دخالت داشته باشند مورد بحث قرار گرفت.
منتشر شده توسط موسسه السویر
ترجمه مقدمه
یادگیری هر تکلیف تازه مستلزم فهم شکاف بین دانستههای جاری یک نفر و آن چیزی است که امیدوار است یا نیاز دارد یاد بگیرد. هرچند این آگاهی شخصی ارزشمند است، مجموعهای از تحقیقهای مختلف نشان میدهد که این موضوع اغلب گمراه کننده است. خودارزیابی اغلب با سنجشهای عینی مهارت در حوزههای گوناگون، مثل تواناییهای هوش ( به عنوان مثال، بورکنو و لیبر، ۱۹۹۲). مهارتهای اجتماعی ( به عنوان مثال، دیپالو و همکاران،a ۱۹۹۷)، و عملکرد شغلی ( به عنوان مثال، باس و یامارینو، ۱۹۹۱)؛ برای مرور بیشتر رجوع شود به دانینگ، ۲۰۰۵) همبستگی ضعیفی نشان میدهد. اکثر نمونههای خودارزیابی مستعد خطا،اعتماد مفرط را نشان میدهند. در واقع، مطالعه منابع اعتماد به ترس از گذشتن از عرض خیابان ختم میشود، در حالی که تقریبا کاربران هر نوع شکل حمل و نقل اعتماد مفرط را نشان میدهند. رانندگان ( مارتولی و ریچاردسون، ۱۹۹۸)، موتور سواران ( روتر و همکاران، ۱۹۹۸)، و حتی افراد پرنده از ارتفاه بلند با طناب (میدلتون و همکاران، ۱۹۹۶) برای حفظ امنیت، در شیوه نشان دادن توانایی خویش تمایل دارند اعتماد مفرط را نشان دهند.
اعتماد مفرط پیآمدهای مهمی دارد. به عنوان مثال، اعتماد مفرط اغلب منجر میشود دانشجویان در درسشان انتخابهای ضعیفی داشته باشند و در نتیجه، از یادگیری بازداشته شوند (دانلاسکی و راوسون، ۲۰۱۲). علاوه بر این، اعتماد مفرط در هرکس برای دیگران هم میتواند عواقب مهمی داشته باشد. مردم با تکیه به مشاوره پزشکان و وکلا تصمیمهای مهمی در مورد سلامتی و امور مالی خود میگیرند. در پرتو شواهدی که نشان میدهد هم پزشکان ( تریسی و همکاران، ۱۹۹۷) و هم وکلا ( لافتوس و واگنار،۱۹۸۸) در ارتباط با دانش و مهارت مربوط به شغل خود اعتماد مفرط نشان میدهند این شیوه کار مردم را با تردید روبرو میکند. در نتیجه مهم به نظر میرسد که محققان بمنظور دست یافتن به راهبردهایی برای اصلاح این آگاهی شخصی ریشههای اعتماد مفرط را بشناسند.
در مقاله حاضر، ما به دنبال این هستیم که شناخت بهتری نسبت به نوع خاصی از اعتماد مفرط یعنی تعیین سطح مفرط، پیدا کنیم. تعیین سطح مفرط به ادراکهای بیش از اندازه مثبت در مورد شیوه مقایسهای اشاره دارد که یک نفر بر اساس آن خود را بادیگران مقایسه میکند (مور و هالی، ۲۰۰۸). تحقیقهای گذشته نشان میدهد که تعیین سطح مفرط تا حدودی در تمایل نگاه مثبت به خویش ریشه دارد ( بلانتون و همکاران،۲۰۰۱). ولی، این هدف تقویت شخصی اغلب غیرمستقیمبه ارزیابی اعتماد مفرط راه پیدا میکند. تنها برپایه این واقعیت که با هوش بودن حس خوبی ایجاد میکند دشوار است که واقعا به هوشمندی خود باور داشته باشیم. در عوض، فرایندهای برانگیخه وقتی که از نگاه ما پنهان بمانند، احتمالا بیشترین تاثیر را میتوانند داشته باشند (گیلوویچ، ۱۹۹۱). بنابر این، انگیزههای تقویت خویش اغلب با شکل دادن به شیوهای که با اطلاعات برخورد میکنیم، آنها را تفسیر میکنیم و به خاطر میسپاریم بصورت غیرمستقیم روی قضاوتهای ما از خود تاثیر گذار است (کوندا، ۱۹۹۰).
در مورد اینکه چه کسی بیشترین اعتماد مفرط را دارد و چرا، چیز زیادی معلوم نیست. در این مقاله، برای شناخت افرادی که ممکن است بیشترین تقویت را از خویش داشته باشند و در نتیجه بیشترین اعتماد مفرط را نشان دهند به منابع نظری هوش رجوع کردیم. تحقیقهای گذشته نشان میدهند که تمایلات برای اجتناب از دشواری و واکنش ضعیف در مقابل چالشها،مشخصه بارزتر افرادی است که به یکی از نظریههای هوش اعتقاد دارند (به عنوان مثال، هانگ و همکاران، ۱۹۹۹، نوسبام و دووک، ۲۰۰۸). بررسی ما روی این موضوع است که آیا درست است یا خیر که اعتماد مفرط شایعترین مسئله در میان کسانی است که نظریه آنها در مورد هوش خود آنها را به سمت فرصتهای یادگیری پیشرو سوق داده تا باورهای مثبت نسبت به شایستگی خویش داشته باشند. علاوه بر این، برای ارائه اثری نو در مورد اعتماد مفرط تکیه ما روی ادبیات تمایل سوگیرانه در دوری از دشواری است. در واقع، آنچه که ما مطرح خواهیم کرد این است که افراد با تکیه بر یک نظریه هوش روی تاثیر اعتماد مفرط، اگر نگوییم بیشترین حساب را، ولی حساب زیادی باز میکنند.
بعضی از افراد نگاه افزایشی به هوش دارند، یعنی با این ویژگی شناخته میشوند که باور دارند هوش انعطاف پذیر است و به مرور زمان میتوان آن را افزایش داد، در حالی که عدهای دیگر نگاهی ذاتی دارند، یعنی با این ويژگی شناخته میشوند کهباور دارند هوش ثابت است و غیرقابل تغییر ( برای بررسی بیشتر، رجوع شود به دووک، ۱۹۹۹، ۲۰۰۶). پیش بینی ما این است که باورهای افراد در مورد هوش روی درجه ارتباط آنها با نشان دادن رفتار تقویت خویش تاثیر دارد، در مقابل رفتاری که در مقابل اطلاعات منفی پذیرش بیشتری نشان میدهد ( نظر مرتبط، لئوناردلی و لیکن،۲۰۱۰). تحقیقات گذشته نشان میدهند که باور نظریهپردازان افزایشی در این مورد که میتوانند هوش را افزایش دهند منجر به این شد اهدافی برای یادگیری اتخاذ کنند که بر اساس آن کوشش کنند تواناییهای خود را بهبود بخشند (دووک و لگت، ۱۹۸۸). استدلال ما این است که این نوع جهت گیری نسبت به یادگیری باعث میشود نظریهپردازان افزایشی پذیرای بازخوردهای مثبت و منفی باشند، که نتیجه آن دیدگاههای به نسبت دقیقی در مورد خود باید باشد. در مقابل، باور نظریهپردازان ذاتی که هوش ثابت است منجر میشود که آنها اهدافی را اتخاذ کنند که ویژگی آن تلاش برای اعتبار بخشیدن به هوششان باشد تا بهبود بخشیدن به آن (نوسابام و دووک،۲۰۰۸). بحث ما این است که این نوع جهت گیری نظریه پردازان هوش ذاتی را در مقایسه با نظریهپردازان هوش افزایشی در شرایطی قرار میدهد که انگیزه بیشتری برای حفظ دیدگاههای مثبت نسبت به هوش خود داشته باشند. به این ترتیب، نظریهپردازان هوش ذاتی ممکن است وارد اقداماتی شوند که در مقایسه با همتایانشان در نظریه هوش افزایشی اعتماد یا اعتماد مفرط بیشتری احساس کنند. ما با تکیه روی این کار تحقیقی پیشنهاد میکنیم که نظریهپردازان هوش ذاتی با استفاده از توجه گزینشی به تجربههایی که بازخورد ضمنی مثبت و راحتی دارند، در مقایسه با تجربههایی که تلاش و دشواری را همراه دارند، به دنبال حفظ دیدگاههای بیش از اندازه مثبت نسبت به خود خواهند بود.
تحقیقهای قبلی از شواهدی مقدماتی حکایت دارند که بر مبنای آن درک ویژگی ثابت برای یک صفت ممکن است الهام بخش اجتناب از بازخورد منفی باشد. به عنوان مثال، داننینگ ۱۹۹۵) نشان داد که شرکت کنندگانی که در یک آزمون ویژگی ثابت نتیجه ضعیفی گرفته بودند در مقایسه با شرکت کنندگانی که عملکرد خوبی در آزمون داشتند، علاقه کمتری به بازخورد افراطی نشان میدادند. نظریه هوش ذاتی در ضمن کاهش توجه به بازخوردهای اصلاحی آشکار یا خطا را در مقایسه با نظریه هوش افزایشی تقویت میکند ( برای مثال، مانگلس و همکاران،۲۰۰۶).
بررسی پیش رو برای روشن کردن مکانیزم ناشناختهای که میتواند به تفاوتها در اعتماد مفرط ارتباط داشته باشند به این تحقیق متکی است. بررسی ما روی این موضوع خواهد بود که آیا انگیزههای اجتناب از بازخورد منفی ممکن است منجر شود نظریهپردازان هوش ذاتی در مقایسه با نظریه پردازان هوش افزایشی، در انجام تکالیف هوشی توجه کمتری به مسائل دشوار و توجه بیشتری به مسائل آسان داشته باشند یا غیر از این خواهد بود. تاکنون در مورد اینکه تا چه اندازه تخصیص توجه روی اعتماد مفرط تاثیر خواهد داشت بررسی نشده است. بررسی ما روی این موضوع خواهد بود که آیا این الگوی سوگیرانه در مورد تخصیص توجه، نظریه پردازان هوش ذاتی را در مقایسه با همتایان نظریه پرداز هوش افزایشی، در شرایطی قرار میدهد که در ارزیابی از خود اعتماد مفرط بیشتری داشته باشند یا موضوع غیر از این است. تمرکز ما روی توجه افراد به بازخورد فوری خودکار از احساس راحتی یا دشواری، دانستن یا سردرگمی است، تا بازخورد آشکار در مورد موفقیت یا شکست. روبرو شدن با دشواری در انجام یک تکلیف نشانهای است برای اینکه شخصی در حال موفق شدن است یا کارش را کاملا خوب انجام میدهد. در واقع، دستکاریهای سطحی برای تحریک احساس دشواری در نظریهپردازان هوش ذاتی باعث میشود احساس اعتماد کمتری در مورد عملکرد در آنها ایجاد شود،ولی در مورد نظریه پردازان هوش افزایشی اینطور نیست (میل و مولدن،۲۰۱۰). به این ترتیب، پیشنهاد ما این است که نظریهپردازان هوش ذاتی احتمال دارد از جنبههای دشوار تکالیفی اجتناب میکنند که ممکن است آنها را ملزم سازد با امکان عدم انجام درست کار روبرو شوند و در بسط آن ممکن است احساس کنند ذکاوت لازم را ندارند. خلاصه اینکه، در مقایسه با نظریهپردازان هوش افزایشی، انتظار ما این است که نظریهپردازان هوش ذاتی به دلایل انگیزشی نسبت به جنبههای راحت تکلیف توجه کنند و از جنبههای دشوار تکلیف دوری کنند – و در نتیجه در ارتباط با کیفیت انجام یک تکلیف هوشی به اعتماد مفرط باور داشته باشند.